می رویم این حوالی بدویم

کاهنان معبد اورشلیم
من زانو می زنم
به زاری التماس می کنم
به نام خدای شما
که بر زبان نرانم
چه کسی
از آن سوی محراب
اورادی از کتاب را خواند
صداهای موهوم نیمه شب های دیر را نیز
قسم می خورم
هرگز نشنوده ام!
اجازه اش را بدهید
سوگند می خورم
تا درخت خرما بیشتر نرویم
قبل از غروب
مریم به معبد باز خواهد گشت

مرد آخر، مرد گرم

شب بود
چهار مرد
گنگ و خمیده
گرد آتشی بی جان
جمع بودند
مرد اول گفت
شبی
میان موج ها، طوفان ها
نهنگی را دو نیمه کرده است
مرد دیگر گفت
در بیابانی دور
سه حرامی را
به یکی مشت پولادی
بی نفس کرده است
مرد سوم گفت
دراز گیسو ترین زن قبیله را
پشت کوه ها برده است
مرد آخر
ساکت بود
باد می آمد
سرد بود
ماه پشت ابر بود

خواهش

دوست دارم پاگرد آرام باشد، جایی برای دوستی، جای اندکی برای زنده بودن.
برای بهانه های کوچک خوشبختی…
هرکس به دل خودش بیاید و اگر به دلش ننشست برود…هیاهو برای هیچ نباشد.
این حرف های تازه گاهی پر از موسیقی است…انگار کسی از راه پله ها رد شود
و ترانه ای را زمزمه کتد…
خواهش می کنم پاگرد را…
چه می دانم اصلا !
گفتن ندارد!

و ناگهان همه چیز آشکار شد

نتوانستم سر انجام
تو را تمام ببخشم
و ناگهان آشکار نکنم
که هرگز مرا دوست نداشته ای
چه بی رحمانه
صغرا ، کبرا ها
پشت هم ردیف شدند
و دستانت باز شد
باورش مرا هم شکست
که این همه نمی دانستم
تنها بوده ام هزار سال
زنگ زده بودم
تنها حالت را بپرسم
چرا به سادگی
همه چیز را فهمیدم
آنچه این سال ها
گفته بودم نمی دانم

رشید خان

این لبخند بر لب من
رژ ” بورژوا” نیست
مژه هایم طبیعی برگشته اند
رژ گونه نزده ام
برق چشمانم نیز
در چشم هیچ رقاصه ای پیدا نمی شود
وقتی بروی
چراغ ها خاموش می شوند
و سیندرلا یت
شستن زمین را
از سر خواهد گرفت

خواب‌گاه

ــ بیداری مریم؟
ــ بگو دختر!
ــ خیلی خسته‌ام
ــ کارت زیاد است می‌دانم
ــ امروز در کافه‌ای دیدم‌اش
گفت خسته‌کننده شده‌ام
ــ همین جمله را گفت؟
ــ نمی‌دانم درست نفهمیدم
حس‌اش این بود انگار
ــ متأسف‌ام دختر
پیش می‌آید گاهی
ــ کلافه‌ام اما
خستگی می‌کشد مرا
ــ شاید نظرش برگردد
ــ چه می‌گویی؟!
ــ آدم است دیگر
ــ جدی ممکن است؟
ــ خب شاید دوباره با تو بلرزد
ــ چه‌قدر ابله‌ام
خب حتماً ممکن است
ــ حالا دیگر بخواب
ــ راستی مریم!
ــ دیگر چه می‌گویی؟
ــ صبح موهای‌ام را می‌بافی؟
ــ اگر همین حالا بخوابی
ــ باشد
ــ مریم!
ــ جان‌ام کوچولو!
ــ با روبان آبی ها…
ــ باشد با روبان آبی
ــ حالا بخواب بلور خانم!