اسیر و تحت انقیاد

::: درک “اسیر” بر خلاف آنچه پنداشته می شود، درکی آزاده است و می تواند
رویای شورش کردن در سر بپروراند، اما درک فرد تحت انقیاد وابستگی او را تقویت
می کند، او باور دارد که در خدمت خدایش، وطنش، نیکی و حق است.
(ادگار مورن، هویت انسانی)

::: در یک دوره آشفته، مشکل ترین چیز انجام وظیفه نیست بلکه شناختن آن
است. (ریوارول)

صبح


حاکم به خواب و خروس ها می خوانند
چوپانان از میگساری بر نخواسته

در دشت یله، گوسپندان
به گله می زند هر از گاهی گرگی
سگانی می درندش،

بیل به دست گم می شوند
دو سه روستایی،
در خم کوچه ای
مانده ار شب هیچ.

آه

صدا می آید
تمام شب صدا می آید

در بسته، بی معنا است
و خواب نیز !

میان هوشیاری و التهاب
و از پس خواب های سنگین

شکسته می شوند
دردناک، بر جسم و جان “دیگری”
چندان که گویا
هرگز نبوده اند.

در گرگ و میش
در چشمان همیشه اشک مادران
کسی می میرد
کسی می ماند .

روان نویس بی نوا


گریزی نیست
جان خواهی باخت در دستانم
۸ ساعت دیگر، دقیقا
همتایان تو ۱۲ ساعت کار می کنند!

بی هیج رحمی
جمله ای را بارها و بارها می نویسد
و او، آن نیست
و تو داری تمام می کنی

حاصل تمام زندگی اش را شاید
با سر تکان دادنی از ناامیدی
روانه سطل اشغال کند..
….
نخواهدخوابید
کمر بسته به قتلی
…..
آن جمله سحرآمیز کجاست؟!
مباشر قتل
مباشر قتل

جاذبه آخر


پر از ترانه و پرسش
برهنه خواهم ماند
میان طناب های رخت
میان این همه میز
کافه های تلخ و دور

می شنوم مبهم و مدام
زمزمه مهربان طناب هاست گویا
“به گرهی گره بگشا!”
به دست جاذبه زمین
و آن دوستی پنهان
با وزن خموش خویش

شرمم آید از چهارپایه
آن نگاه پرسش گر
“پس کی از من خواهی پرید؟”