گزش دندان کرم ها بر تنم،
می شمارم فصل ها را
زمین،
تاب آرد
طغیان رود را
به فصل ریزش بینهایت
…
دریا
بلعد طوفان ناگزیر را
…
برگ برگم، سبز
سبز یشمی
سبز قانون
سبز تسلیم
…
ریشه در طغیان و طوفان
سر بر آرم روزگاری
گزش دندان کرم ها بر تنم،
می شمارم فصل ها را
زمین،
تاب آرد
طغیان رود را
به فصل ریزش بینهایت
…
دریا
بلعد طوفان ناگزیر را
…
برگ برگم، سبز
سبز یشمی
سبز قانون
سبز تسلیم
…
ریشه در طغیان و طوفان
سر بر آرم روزگاری
…متولد می شود،
اما
ممکن است
به هلاکت برسد
یا
شهید شود
یا
کشته شود…
یا
بالای چوبه ای
او جان سپارد…
فقط اگر اندکی شعر می فهمید !
فرار نکن
آسمان ها به هم راه دارند،
بروی ابری باز هم را خواهیم دید.
فرار نکن،
به سادگی خواندمت
به سادگی بد خطی مکن.
می روم!
اگر مرا نخواهی
به آفرینشی دیگر
ناگزیر
جهان را دوباره خلق می کنم،
و توی بهتری می سازم !
شورشی بر خاک
زمین کلافه
پلیس خسته،
گاز اشک آور سودی ندارد:
مردگان فریاد می زنند
مارا از تعفن زندگان نجات دهید.
هر بار که به لبخندی کودکانه سر بر می دارم،
شانه هایم در یک سنگینی کهن گزیده می شود،