خوبی نمیدانم از کجا آمد. بیشتر رهایی بود. رهایی. رها بودن. نفس میگیری و دوباره میروی ته استخر.
کف استخر. هر چه پایینتر بروی فشار بیشتر میشود. عمق این شکلیست. در سطح آدم بیخیال راهش را میرود.
اما در اعماق کارها شکل دیگریست. سختی دارد.
آدمی که تحت فشار است یک کلمه بخواهد حرف بزند، جانش در میآید. آدم در سطح اصلا کلماتش را نمیشمارد.
همینطور حرف میزند. انرژی نمیخواهد حرف بیحساب زدن. آدم را خسته نمیکند.
اما یک کلام اگر بخواهی حرف بزنی، آن جا باید جان بکنی.