کتری را گذاشتم روی گاز تا آب جوش بیاید. چای خشک را هم توی قوری ریختم و گذاشتم روی کتری. اینطوری برگهای خشک چای، وقتی آب دارد داغ میشود تا جوش بیاید، گرم و داغ میشوند. این روش کمک میکند که وقتی آب جوش آمد و روی برگهای چای ریختمش، چای زودتر دم بکشد. یعنی هم زودتر دم میکشد و هم رنگ و کیفیت بهتری خواهد داشت.
این روش را خودم پیدا نکردهام. پیرمردی این را به من گفت. آدم میتواند چهل سال چای دم کند و هیچ فکر نکند به این روند و میتواند فکر کند و یک فوتوفن به آن اضافه کند یا چیزی را تغییر بدهد؛ پیرمرد فکر کرده بود.
وقتی کاری را تکرار میکنم، زندگی نمیکنم، چیزی را حس نمیکنم. وقتی روندها را چک میکنم و مهرهها را عوض میکنم، زندگی میکنم. یکبار که چیزی را کشف کنم، این قدرت را دارم که باز هم به لیست کشفهایم بیافزایم.
زمانی که داستانی تعریف میشود، کلماتی که میان حرفها میگویی روی روایت تاثیر میگذارد. هر کلمه که مخاطب میگوید، روایتِ داستانگو را به سمتی میبرد.
ناگهان یک دسته پرنده از آسمان تاریک گذشتند، انگار دخترانی از دبیرستان آزاد شده باشند؛ طنین شادمانهی جیغ و خنده.
“ناگهان ”
به این کلمه فکر می کنم
اگر نبود چه می شد
اگر نبود چند جنازه از مرگ ما گذشته بود
فکر میکنم از توضیح بیخودی و یاوه نوشتن با جیغ ناگهانی پرندگان فرار کردم.
سلام سارا. پاگرد قبلتر روند دیگری داشت، منظورم به اشتراک گذاشتن کار های کامل یا تمام نشده پیش از انتشار بود.. اما اینکه به هر حال خواندن یادداشت های روزانه تو هم من رو خوشحال میکنه.
هانا جان سلام، مدتهاست روند کارم تغییر کرده است. حالا بیشتر روی رمان و داستان کار میکنم. چیزهایی که اینجا مینویسم میتواند بسیار بیمزه باشد، چون از اتفاقهای روز هم نمینویسم. ممنونم که میخوانی و حتا میگویی خوشحال میشوی.
یک یک کلمات را با تصویر خواندم.
سلامت و آرام باشی سارا جان.
ارغوان عزیز، خوشحال میشوم. دنیا شگفتانگیز است و پر از چیزهای غریبِ نو.
میتوان شکلهای متنوعی چای دم کرد، زندگی کرد و رابطه برقرار کرد!
متشکرم :)