نگاه کردن

پیش از این وقتی یک قاشق قهوه و یک فنجان آب در قهوه‌جوش می‌ریختم؛ همش می‌زدم؛
زیرش را روشن می‌کردم؛ رهایش می‌کردم و بعد از چند دقیقه باز می‌گشتم که قبل از
سر رفتن برش دارم.
بیشتر وقت‌ها سر می‌رفت.
حالا پس از این که زیرش را روش می‌کنم بالا سرش می‌ایستم و نگاهش می‌کنم. همه چیز
تند می‌گذرد. روزها و شب‌ها. دیدارها و گفت‌و‌گوها. این روند گاهی خسته‌کننده می‌شود.
بدون هیچ عجله‌ای بالا سر قهوه‌جوش می‌ایستم و بالا رفتن دمایش را نگاه می‌کنم تا وقتی
که جوش می‌آید و کف می‌کند و می‌خواهد سر برود.

دیدگاه ها . «نگاه کردن»

  1. سلام ساراجان
    خیلی خوشحال میشم وقتی برای سر زدن به پاگرد میام و با نوشته ی جدیدی مواجه میشم :)
    پاگرد است دیگر… :)
    قربانت…
    ………………….
    محبت داری یاسمن
    خیلی نوشته‌های معمولی‌ست ولی دوست دارم این‌جا بنویسم
    گاهی هم حین نوشتن از یک چیز کوچک سر در می‌آورم
    شاد و دلگرم باشی دختر مهربان
    سارا

  2. سلام بسیار زیبا بود و لذت بخش. نمیدونم چرا انقدر به من چسبید شاید به خاطر لحن نصیحت گونه اش بود یا نوعی یاد آوردی درون این متن گنجانده شده بود که مرا ترغیب به نوشتن نظر کرد. من معمولا اشعار شما رو دنبال میکنم مثل خیلی ها که شاید تنبلی مجال اظهار نظر را از آنها گرفته باشد. فقط نکته ای که داشت این متن زیبا ی شما این بود که جسارتا اگر به جای بالا رفتن دمایش را نگاه میکنم مینوشتید بالا رفتن دمایش را میبینم بهتر بود البته جسارتا. شاد باشید و سرزنده و قلمتان و ذهنتان و انرژیتان همیشه برای اشعار زیبا فعال باشد و سالم
    …………..
    لطف دارید.
    متوجه نشدم چرا بهتر بود.
    خوب باشید.
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.