پنجره باز است. باران میبارد. هر از چندی صدای رعد و برق هم هست. کمی دارچین توی قهوهی عصرم میریزم.
زن همسایه برایم حلوا آورد. گفت خیلی دوستم دارد. گفت وقتی صدایم را میشنود خوشحال میشود. دوستش دارم.
تغییر سخت است.
وقتی میدانی همه چیز تغییر خواهد کرد لجبازی میکنی. میترسی.
مقاومت میکنم.
گفت خیلی غیرعادی است. گفت باور کردنی نیست. ناگهان ترسیدم. پیش خودم گفتم نباید داستان را برایش میگفتم.
پرسیدم چرا باور کردنی نیست؟ گفت تنها در کتابها چنین چیزی را خوانده است.
تلفن را از آن سر دنیا قطع کرد.
هوا آنقدر خوب است که مدام میروم لب پنجره و بیرون را نگاه میکنم. دو پرچم زشت مسجد در باد تکان میخوردند.
دو منارهی نصفهکاره مثل دو سر بریده هستند در آسمان کبود.
دیدگاه ها . «خرداد ۹۷ است و باران میبارد»
دیدگاهها بسته شدهاند.
سارای نازنین ؛
لذت ببر از باران های خرداد .
هیچ چیز باور نکردنی وغیر عادی نیست.
میخونمت و دوستت دارم :)
………………….
سلام ساجده
یادداشتت خوشحالم کرد
مخصوصا امروز
درست میگویی داستان آدم گاهی برای دیگری باورنکردنی است
و چه اهمیتی دارد
هر کس داستان خودش را دارد
آرام و دلگرم باشی نازنین
سارا
زن همسایه
حلوایی که از آن سر دنیا قطع می شود
بوی دارچین
قهوه
سارای آنروز بارانی
پرچمی که باد و باران هم زیبایش نمی کند!
چرایی که نمی پرسم!
و نبایدی که همه داستان را نمی گوید.
……………..
:)
این طور پیش میرود و ممکن میشود
ممنونم قائم
سارا