از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامه
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا لنا العلامه
هر چند کآزمودم از وی نبود سودم
من جرب المجرب حلت به الندامه
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بعدها عذاب فی قربها السلامه
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم
و الله ما راینا حبا بلا ملامه
حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین
حتی یذوق منه کاسا من الکرامه
با این غزل بیدار میشوم و تمام روز در سرم است.
ناخودآگاه چه شکلیست؟
از کجا میآید یک غزل؟
زندگی کردن در یک زبان و یا چند زبان. زبان چیز غریبیست، شاید لذتبخشترین.
دیدگاه ها . «محمد شیرازی»
دیدگاهها بسته شدهاند.
ناخودآگاه یاد پاگرد می افتم
…….
:)
سلام ارغوان
این غزل سه چهارسال پیش با صدای نامجو هر روز صبح در دفتر کار play می شد و آخر وقت هنگام غروب با چراغهای دفتر خاموش می شد. وقتی خواننده می خواند “فی بعدها…” چیزی به شعف در عمق روحم برمیخاست…
…………….
کلماتی این چنین براحتی به دست نمیایند
این کلمات متعلق به دنیایی هستند
و آن دنیا را با خود حمل میکنند
من این طور درک میکنم
ممنونم نرگس جان
تا بعد
سارا
سال پیش .زمستان بود و آخرین شب یک با هم بودن.من و دوستم پایان دادیم به با هم بودن.اون شب تا صبح بیدار بودم.بی وقفه.و عجب انتخابی داشت ذهنم برای تکرار وسواس گونه یک بیت که تا ظهر فردا ادامه داشت:
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی روی ای دل بدین شتاب کجا؟
وتکرار و تکرار و تکرار
البته برای اینکه از خوش سلیقگی ی ناخود آگاهم اطمینان پیدا کنید .انتخاب چند روز بعدش رو هم عرض می کنم:
گریه هایت را که کرده باشی
روز رفتن
روز سختی نیست
با احترام به سارای شاعر اما سخت بود سخت بود و سخت هست.
بدرود شاعر روباه سفیدی…
……………………..
…
روشن است که دنیا هزار نقش و نگار دارد
و هر نقش هزار گونه در آینه میافتد
و عجیب این است که گاهی سختیها هم از یاد میروند
شاد و آرام باشید
سارا