دیدگاه ها . «بهمن ۹۴»

  1. درود
    خود را به دست تقدیر بسپار
    چون قایقی بی سرنشین بر دریای سکوت
    و در خنکای تاریکی
    به موسیقی پایان ناپذیر دریا گوش فرا ده
    قبل از آن که در خود فریبی غرق گردی
    ………………………
    :)
    ممنون از یادداشت خوب
    سارا

  2. سلام سارا جان، خوشحالم که کلمات راهشان را پیدا میکنند… خوشحالم که اینجا را پیدا کردم تا سلامم را به تو برساند. روزهایی بود که کلمات یکی از شعرهایت دست از سرم بر نمی داشت،نمیدانستم چیست و از کجا افتاده در سرم فقط کلماتش در سرم میچرخید… خوشحالم که شعرش را پیدا کردم. خوشحالم که نام شاعر ش را می دانم و به یاد سپرده ام. تا بیشتر بخوانمشان. شعرهایت را دوست دارم. سپاس که هستی و می نویسی…
    …………
    بیتا جان
    چه شادم کردی
    کلمات من در ذهنت مانده باشد
    چه خوش‌حالم ار ازین خبر
    یک دنیا ممنون
    سارا

  3. سلام خانم سارا محمدی اردهالی
    نوشته هاتان را می خوانم و دنبال می کنم.حظ می برم.
    گاهی خودم هم می نویسم.من نوشتن را دوست دارم.این حرف ها شاید برایتان بی اهمیت باشد اما بسیار درگیر پاسخ این سوالم که من نویسنده ام یا توهم نویسندگی دارم؟
    ………..
    سلام بهنام عزیز
    خیلی ممنونم برایم نوشتید
    هیچ مهم نیستید که نویسنده باشید یا نه
    در نوشتن لذتی است که هرکس طوری کشفش می‌‌کند
    حتا مهم نیست که بتوانید به دیگری توضیح دهید که چرا دوست دارید بنویسید
    همین لذت مهم ترین است
    شاد و آرام باشید
    سارا

  4. دیگر قدرتم برای جمله دیگر کفایت نمی کند. بله، کاش مساله کلمات بود، کاش کافی بود که کلمه روی کاغذ بیاید و آدم می توانست با وجدان آرام از این که آن کلمه را با وجود خودش به تمامی سرشار ساخته دنبال کارش برود.
    (از یادداشتهای کافکا. یادداشت ۲۷ مارس ۱۹۱۰)
    ……………..
    سخت و سخت‌تر می‌شود
    سخت و سخت‌تر
    سپاس
    سارا

  5. زمین باران را فرو می کشد
    و چشمه ای برون می دهد
    توانایی که حس زمینی را که فرو می کشد و بیرون نمی دهد به تصویر کشیده ای و برای گفتن حرفت نه استعاره اوردی نه تخیل کرده ای. یه قول دوستی تو شاعری نه تنها برای اینکه شعر می گویی…
    …………….
    نمی‌دانم
    :)
    سپاس از یادداشت شما
    بیشتر وقت‌‌ها حس می‌کنم نمی‌توانم چیزی را درست بیان کنم
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.