خیال میکردم
بس که بلند بلند میخندیم
برگشتهاند همه
نگاهمان میکنند در کافه
یا بس که تو زیبایی
داشتیم به عاشقیهامان
داشتیم به زندگیهامان
حتا به شعرهامان
نه
صبر کن
همه ترسیده بودند
از دور که نگاه میکنم
تو چیزی را پنهان کرده بودی از من
از آخرین جمعهات در بهمن ماه
مرگت را
و
بلند بلند میخندیدی
۱۹ بهمن ۱۳۹۲
دوست نازنین و ماه
دوست شاعرم پریناز فهیمی, گفته بود خوب شده است, جمعه درگذشت.
دیدگاه ها . «“پریناز”»
دیدگاهها بسته شدهاند.
روحشون شاد،..
………..
سپاس
سارا
“گفته بود خوب شده است”
سلام
اول این که بسیار لذت می برم از شعرتان
دوم این که شرمنده ام. چندتا شعرتان را بی آن که با شما حرف زنم توی فیس بوک ام البته با ذکر نام شما باز نشر کرده ام.
حالا هم هرچه بگویید همان می شود. بخواهید پست ها پاک می شوند.
منتظر ایمیل تان هستم.
مرسی
…………..
اشکال ندارد. ولی بنویسید خوب است
سپاس
سارا
گم میشویم در باد
مثل برگهایی که فصلشان سرآمده
روایتی تلخ در قالبی چنین زیبا . . .
روحش شاد.
اندوه جانکاهیست مرگ عزیزترین دوست
خدا صبرتان دهد
روحش غریق رحمت الاهی
این شعر
چه تاوان سختی داده است…
چقد دلم غم گرفت..
مگه نگقت خوبه ؟!؟
خوب یعنی چی؟؟؟
روحشون قرین رحمت ..!
سلام
حذف مرگ لطمه ای به شعر وارد نمیکنه آخرین جمعه hj خودش مرگ رو میرسونه
سپاس
سارا من شاید دومین نفر در عمرم باشید که نظر می نویسم از بس که به دلم شعرهایتان نشست
…………….
خیلی ممنونم فیروزه جان
الهی……
روحش شاد و آروم.
چه خاطره ی بدی دارم از خوب شدن های قبل از رفتن ابدی…..خیلی خوب شدن…..:(
:(
سارا
سلام شاعر گرامی
به روز هستم و شما دعوتید به خوانش و نقد
با سلام
دعوتید به معرفی کتاب ” از کتیبه ی جنوب ” نوشته ی آقای علی یاری ( بررسی شعر امروز خوزستان )
منتظر نقد و نظر شما هستیم.
وقتی خوب ها خوب می شوند ، زود می روند ، وقتی ما بدها بد می مانیم ، تمام نمی شویم .دلتنگ می شویم
درود بر شما .
دیروز از آخرین دیدار عزیزم قبل از اینکه خاک صندوقچه ی ابدی اش باشد برگشتم .
غم از دست دادن عزیزان سخت است .
تسلیت مرا پذیراباشید .
صبر است.
این چه وضعشه؟ :)
سلام
تو تبریز یدونه از کتاباتون پیدا نمیشه
یعنی یه جا بود که اونم تموم کرده
یکم به فکر باشید :)) ای بابا :)
……………….
:)
سلام
خیلی ممنون که از تبریز خبر آوردید
به همان جا که داشت بگویید برایتان بیاورند. خیلی مهربان هستند.
:) لطف دارید
سارا
…
“برای نشر دوبارهی نوشتهها و عکسهایم با من حرف بزنید.”
سلام
میخواستم یکی از نوشتههای شما را در یکی از پستهای بلاگم استفاده کنم. جملهی بالا یعنی اینکه علاوه بر ذکر نام بایستی اجازه گرفته شود. به رسم ادب و احترام برای صاحباثر از شما اجازهی باز نشر میخواهم.
با احترام
………………
سلام
نه دوست عزیز
همین که گفتید خوب است
میخواستم با خبر باشم
تا شاد شوم
ممنون
:)
سارا
متاسفم. جز این چه می توان گفت که مرگ را گریزی نیست و حقیقی تر از هر حقیقتی ست عزیز من!
با احترام
……………..
…
سارا
دوستت دارم سارااا
………..
:)
مهربانی
سارا
سایه ای ندارد.
درخت ها بی سایه
صندوق های پست بی سایه
آدم ها بی سایه.
آفتابی نه،
که در کشامد غروب
بودن ها درازشوند
اشیاء به راه بیفتند
و خاطرات
در حرکت درختان گذران
رج بخورند،
تا کوچه ها بی گفت و گو بمانند
از مغازله سایه ها،
و امیدی نباشد
به کشف حضوری ناگهان
پشت سر،
تا یک لکه تاریکی
گواه خورشید بماند.
در سرزمین بی آفتاب
سایه ها به درون کوچ می کنند
و جهان
خاموش می شود.
((پری ناز))
“تو چیزی را پنهان کرده بودی از من
از آخرین جمعهات در بهمن ماه
مرگت را” بسیار زیبا بود.
…………….
سپاس بسیار
سارا
این متن عجیب می شکند بغض مرا….
…………
ای وای
سارا