دانه میریزم پشت پنجره
پرندگان میآیند
– مثل یک آیین قدیمی –
نگاهشان میکنم
و از جهان منفک میشوم
۱۱ بهمن ۹۲
سارا محمدی اردهالی
دیدگاه ها . «” صبح “»
دیدگاهها بسته شدهاند.
دانه میریزم پشت پنجره
پرندگان میآیند
– مثل یک آیین قدیمی –
نگاهشان میکنم
و از جهان منفک میشوم
۱۱ بهمن ۹۲
سارا محمدی اردهالی
دیدگاهها بسته شدهاند.
سلام خانم محمدی
با توجه با سابقه و تلاش شما من توقع بیشتری از شعر شما دارم و شعر اخیر شما توقع ما را برآورده نمی کند. شعر ازعناصری مثل آشنائی زدائی و غافلگیری و بازی های زبانی و نحوشکنی و سایر عناصر تکنیکی تهی است. و اینجاست که امید داریم شاعر با وسواس بیشتری شعر بگوید.
البته این حق شاعر است که طبق سلیقه خود شعر بگوید. ولی فکر می کنم جریان شعر ساده گرا حرفی برای گفتن ندارد و خانم محمدی هم بهتر است به شعری بالاتر و فراتر از شعر ساده گرا توجه کند. من این سفارش ها را به خودم هم می کنم و فکر می کنم خودم هم باید با نگاه دیگری سراغ شعر بروم.
………..
سلام
ممنونم که شعر من را دنبال میکنید. هر شعری دنیای خودش را دارد.
و دنیاها لزومن ساختار مشابهی ندارند برای شعر بودن.
و البته شعر ضعیف و قوی هم میتوانیم داشته باشیم همیشه.
سپاس از محبت شما
سارا
گاهی با شعر نمیخواهیم هنری را از جهت فرم ارتقا دهیم، یا اصلا نمیخواهیم هنری بودن آن را قوام ببخشیم. گاهی میخواهیم حقیقتی را که کشف کرده ایم و نمیتواند در قالب مقاله، کتاب، رمان یا هر مکتوبه ی دیگری بگنجد، به اشتراک بگذاریم. این خواستگاه هنر بود و شاید امتداد آن نیز باشد.
……………..
یا گاهی خیلی وقتها
سپاس از شما
سارا
پرندگان می ایند
مثل یک آیین قدیمی…
من یک تکه از شعرت را بردارم ؟ طبعا با ذکر منبع .
…………..
سلام
خواهش میکنم
مشکلی نیست
شاد باشی
سارا