” مهمان “

عزیزم
می‌گویی هزار بار بازوانت را کشیده بودم
با زغال و پاستل و آبرنگ و اکریلیک
گریه می‌کرده‌ام
که در نمی‌آید
عزیزم
می‌گویی یک مجموعه عکس داشته‌ام از لب‌هایت
دیوانه‌ات بوده‌ام
عزیزم
آن طور نگاهم نکن
بیا حالا گپی بزنیم
من چیزی یادم نمی‌آید
۲۸ مرداد ۹۲
سارا محمدی اردهالی

دیدگاه ها . «” مهمان “»

  1. نه سارا
    خودتم خوب میدونی این ، اونی نیس که باید باشه . آغاز ، پایان ، حتی تنه ،تو شاعری دختر نه نقال باشی . ۱ بازی هس به اسم igi احتمالا شنیدی اسمشو . نسخه ۱ این بازی ، یک مرحله ای داره ، طرف یک منطقه مین گذاری شده ، تو دل برف باس حرکت کنه . من مدتها نمی تونستم این مرحله ش رو ببرم . تا اینکه یه دوستی گف عزیزجان ، از تیغ کوه بکش بالا ؛ اونجا رو که دیگه مین نکاشتن که . راستم میگ ، از تیغه کوه و کمر که حرکت میکردی نمی رفتی رو هوا . حالا حکایت این کار تو هم شده همون مرحله از بازی . صمیمی هستی ، باش ، اما یوخده پاتو اونورتر بذاری رفتی رو مین نثر و روایت و نقالی ها . اصلا خودت که استادی . نقطه قوت این کار چیه ؟ نکن این کارارو دختر جان . برقرار باشی
    …………..
    این طور نیست
    من که شناختی ندارم از شما
    عجیب است این همه اطمینان در این نوشته
    موفق باشید
    سپاس
    سارا

  2. سلام سارا
    نمیدونم منو یادت هست یا نه ؟ ۱۱ سال پیش با آرش همدیگر رو دیدیم و من از شیراز آمده بودم تا نویسندهای سایت آیینه را ببینم . بعد هم رفتیم به خانه استاد برای پرسش چند سئوال از من.
    یادت اومد.
    آیینه دیگه غبار روبی نمیشه چرا؟
    چرا ایمیاهاتون در سایت آیینه فعال نیست؟
    زندگی خیلی تغییر کرده نسبت به اون سالها .
    هنوز هم شعرها بر حاشیه کتابهاست؟
    خوش باشید
    …………………….
    سلام فرزان
    البته که یادم هست
    از یک جای متروکی حرف می‌زدی
    یادم هست
    به یاهو ایمل بزن
    آینه خیلی وقت است ایملی نمی‌خواند
    منتظرم
    سارا

  3. سارا ســـــــلام
    مگه میشه آدم دیوانه ی کسی باشه و به جای چشماش از لباش مجموعه بسازه؟
    گیج شدم
    به دیوانگی خودم شک کردم

    پیروز باشی سارا
    ………………..
    هر دیوانه‌ای منحصر به فرد است
    شک نکن
    :)
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.