با من نیامیز
افسانههای قدیمی
درست از آب در میآیند
گرگها به کودکیات میروند
قنداقت را به دندان میگیرند و
در تاریکی گم میشوند
با من نیامیز
در شبی یخزده برای همیشه
چشمانت باز میمانند
و جادوگر قبیله هیچ وردی برای شفای تو پیدا نخواهد کرد
دور شو
دور شو
دور شو
مباد سلطان من
به زانو در آید
آخر تیر نود و دو
سارا محمدی اردهالی
دیدگاه ها . «” تیری در تاریکی “»
دیدگاهها بسته شدهاند.
سلام
ممنون
ﺯﯾﺎﺩ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺷﻌﺮﺕ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﻣﺎ زیباست
…………….
درسته
یک دفعه این شکلی شد
سارا
دوسش دارم
با من نیامیز
افسانههای قدیمی
درست از آب در میآیند
رسم روزگار همینه !
مثه ضرب المثل ها که همیشه برعکس از آب در میان…،
مثه الان که برای من
“خواستن شده نتوانستن”
با من نیامیز
در شبی یخزده برای همیشه
چشمانت باز میمانند
چقد زنده س این