آشپزخانه آرام
لباسها روی بند
زن میان سال
روی صندلی شکست
نمیدانست چه میکند
خیره شده بود
حس کرد نیست
عاشق است
عاشق هیچ
۲۱ آذر ۹۰
سارا محمدی اردهالی
12 دیدگاه دربارهٔ «هیچ»
دیدگاهها بسته شدهاند.
آشپزخانه آرام
لباسها روی بند
زن میان سال
روی صندلی شکست
نمیدانست چه میکند
خیره شده بود
حس کرد نیست
عاشق است
عاشق هیچ
۲۱ آذر ۹۰
سارا محمدی اردهالی
دیدگاهها بسته شدهاند.
گفت:
گردون به کامِ چون تو نگریدیده هیچگاه/ نفرین به گردشی که بُوَد بر مدارِ «هیچ».
خواب می بینم
کتاب شده ام
خود را ورق می زنم
تنها یک فصل دارم.
ورق می زنم
سفیدی هولناکیست.
سلام
…………….
زیبا و هولناک
سلام
سارا
عاشقی را نمیدانم
سایه تن سنگین نشوی
هوا سرد بود پالتو ات را دادی به من…
پوشیدم ، خوابم برد …
صبح دنبال دست های تو می گشتم
در جیب هایم …
نقش اشیاء در شعرهای شما برای من جذاب است.
…
✿
آه بانو!
ذره ذره تمام می شود
در جستجوی آن هیچ
همچو بید
می لرزم
زنانگی زنان پیر نوشتن دارد
هیچ را عاشقی میکند از وقتی زن شده…
سلام بزرگوار افرین به طبع زیباتون در ضمینه شعر و سبک و قطعا آیینی فعالیت دارم خوشحال میشم به من کمک کنید منتظر حضور گرمتون هستم
حتما قرار شاه و گدا هست یادتان./
آن شب که دل زده ام من به نامتان./
مشهد. حرم . ورودی باب الجوادتان./
آقا دلم عجیب گرفته برایتان.
لینک شدید.
…………
سپاس
سارا
بی نظیر بود
…………………..
:)
سارا