پیرزنی شوم
آلزایمر بگیرم
زنگ بزنم
انگار
پسرم هستی
بگویم
چقدر
دلم
برایت تنگ است
.
.
.
۲۵ فرودرین ۱۳۹۰
سارا محمدی اردهالی
دیدگاه ها . «بیماری»
دیدگاهها بسته شدهاند.
پیرزنی شوم
آلزایمر بگیرم
زنگ بزنم
انگار
پسرم هستی
بگویم
چقدر
دلم
برایت تنگ است
.
.
.
۲۵ فرودرین ۱۳۹۰
سارا محمدی اردهالی
دیدگاهها بسته شدهاند.
سناریوی بیماری چه شیرین است!
به خدا اگر بدانید با من چی میشود اینجا
…………………
:)
سارا
.
.
.
این نقطه های
این چند وقت اخیـــــــــــــــــــر.
……………………….
این نقطه ها
سارا
اگر به خاط داشته باشد تو را ، آری
خیلی جالب بود. خیلی. کاش می گفتین کتابهاتون را از کجا میشه گیر آورد. شیراز که گیرم نیومده. شاد باشین و پیروز
…………………….
شیراز رو نمی دانم
می پرسم
سارا
ممنون بابت این خطوط … زیبا بود
✿
سلام.
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای میخواند…
سلام خداکنه راه دیگه ای هم وجود داشته باشه!
لذت و تمنا
کلک ـ دلچسبی بود
:)
چند وقت پیش که در شهر کتاب ـ شهر ـ خودمان یعنی ساری میان کتاب ها چشمم به کتابی افتاد که نام شما به عنوان نویسنده روی آن بود حس ـ خیلی خوبی بهم دست داد … اینجا فقط به شکل های رنگی نگاه میکردم
شعر میخواندم گوش میکردم و میرفتم … و اصلن خبر از کتابتان نداشتم
همه اینها را گفتم که بگویم از دیدن نامتان خوشحال شدم خیلی :)
…………………………..
چه حس خوبی
سپاس گزارم
سارا
آه
…
چقدر؟
هی مییام این پستت رو میخونم… هی دلم میخواد بیام تو همین فضا این سطرا رو هی مرور کنم… هی بیشتر عاشق شعرت میشم…
………………..
…
سارا
like …
چرا باید برای گفتن دلتنگی آلزایمر بگیری؟لذت گفتن دلتنگی به اینه که الزایمر نداشته باشی
حالم بسیار خوب است
همه به من برگشته اند
همش به خاطر تو
لیتیوم
عالی بود عزیزم همیشه شعرهای زیباتو میخونم
….
سپاس گزارم
سارا
سارا سارا سارا سارا سارا
چرا هربار که شعری از تو میخوانم انگار عکسی از فکر خودم را مقابلم میبینم
…………..
چه شادم با این نوشته ات گندم
سپاس
سارا
پیرزنی هستم مبتلا به آلزایمر وهرکار میکنم شماره اش را بیاد نمی آورم تا به او بگویم چقدر دلتنگش هستم…..
………….
باید بزرگ با ماژیک رو یخچال بنویسی این چیزا رو
کی یادش می مونه
سپاس
سارا
فقط بگویم دلم برات تنگ شده
فقط بگویم بعد از چند سال دوریت هنوز دوستت دارم …..
سارا واقعا ممنون طوفان زیبایی در درونم به وجود آوردی دوست عزیز .
……………
دل مرا چه گرم می کنید
دهانم از کلمه تهی می شود
سپاس گزارم
سارا
قبلا از شما خوانده بودمش در مجله تجربه.
واقعا لذت بردم.
………….
سپاس بسیار
سارا
آخ… آخ…چه دردی داشت این پستت…میبینی آدم را به چه آرزوها وامیداری؟
…………………….
:)
…
سارا
آلزایمر بگیرم که فراموش کنم یادم رفت به تو بگویم دوستت دارم ..
امشب برای اولین بار وبلاگ شما را دیدم سابق فقط نامتان را شنیده بودم
خوشحال شدم …زیاد
غرق می کنی مرا در این حال اکنون و در تصویری از فردای نمی دانم کی…!!
کاراثرگذاری است. خوشحالم به خاطر شاعر بودنت از درون…
…………….
بزرگوارید
. من سپاس گزارم
سارا