دیدگاه ها . «دوباره بیدار می‌شوم»

  1. همه روزه، هر بامداد
    چشمها هنوز اسیر خواب
    با خود هنوز سخن میگویم – به صدای بلند
    و او چون خون در رگهایم
    چون هرم نفس در سینه ام،
    چون عشقی سعادت آمیز
    و ستمی حسابگرانه،
    ” آنا آخماتووا ”
    ……………..
    :)
    سارا

  2. . . . گوئی او در گور ظلمت روح سرگردان خود را جستجو می‌کرد
    من خزیدم در دل بستر
    خسته از تشویش و خاموشی
    گفتم: ای خواب، ای سرانگشت کلید باغ‌های سبز
    چشمهایت برکه‌ی تاریک ماهی‌های آرامش
    کولبارت را بروی کودک گریان من بگشا
    و ببر با خود مرا به سرزمین صورتی رنگ پری‌های فراموشی
    (فروغ فرخزاد)
    …………………………….
    سپاس گزارم
    سارا

  3. سلام
    قسمتی از شعر زیبای: دلم می خواهد یک میس کال باشم …
    با نام شما در صفحه آخر روزنامه فرهیختگان امروز به چاپ رسیده
    دوست دارم شعرهایتان را…
    …………….
    سپاس گزارم از خبر شما
    مهربانید دختر عزیز
    سارا

  4. سلام…
    مرسی سارای عزیز
    خوب شد که بازگشتی.زیبا بود مثله همیشه
    پیشخوان کتابت را هم دیدم زیبا بود ممنون
    بیشتر بنویس..
    کتاب بعدی هم مثل سنگها بیشتر شعرهای بلاگ خواهند بود؟
    ………………..
    من هیچی از کار بعدی ام نمی دونم
    لابد سورپریز شم
    سپاس
    سارا

  5. سارای
    شاعر ِ کلمات ِ بارور
    جوهر ِ پیچیده ی هستی چه روشن و شفاف در درنگی هوشمندانه و معصوم فرصت بیان می یابند در پاگرد کلماتت.
    …….
    چه بگویم
    مهربانی شماست
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.