دلنوشته ی دست نگاشته.
دستمال بهار، همیشه کاغذی است.
:(
بغض امان نمی دهد …
مرد
زن
فاصله
خاطره
زهر و تریاق … نمی دانم … دیگر هیچ نمی دانم …
قلبم درد گرفت فقط همین
:)
پر از دلهره ی پنهان
:(
من مثل خیلی ها باخوندن این نامه فقط اشک ریختم ..واقعا دردناکه وضعیت این روزها..اخه به چه جرمی!!…
اشک آوردی تو چشمام..از ته دل دعا می کنم واسه رسیدن بهار به اون آغوش امن و آروم
شرم ناک سنگ بودنم هستم
بهتر آن است کمی گریه کنم.
بهار خنده زد و ارغوان شکفت…
:(((
بغض خفم کرد!
توگرگ و میش اگه پرسه بزنی
گاهی راتو گم می کنی
گاهی هم نه
اگه به دیفار مشت بکوبی
گاهی انگشتتو میشکونی
گاهی هم نه
همه می دونن گاهی پیش اومده
که دیواربرمبه
گرگ و میش صبح سفید بشه
و زنجیرا
ازدسا و پاها بریزن .
برگردان : احمد شاملو
نمی دونم
لعنت لعنت لعنت لعنت……
لعنت
.
.
.
باش که نفرین دوزخ از تو چه سازد..
خوب است که اشک ها بریزد برای این حرفها
…
دلم تنگ شد
چشام بارید…
سلام سارا خانم
نیاز به تعریف نداره که چه قلم توانایی داری و عمیق از ته دل مینویسی
آدرس وبلاگ شمارو دوستی به من داد که به گفته خوردش از دوران سربازی اونو میخونه
یه سوال چقدر فضای فکریت سرد و غمگین میشه بگی چرا؟ بعضیا طوری مینویسن که غم رومنس تو نوشتشون هست اما مال شما غم واقعی!
…………..
سلام و سپاس
من واقعن نمی دانم جواب این پرسش چی می تواند باشد
من تنها می نویسم
یا مهر
سارا
چه دست خط شبیه به منی…..
ای واااای
خدااااااااااااااااا
با سلام
نمیدانم شاید نظر من با همه نظرهای دنیا فرق داشته باشد .اولین باری که بی وفایی دیدم از همه دنیا بریدم تا اینکه چند سال بعد حکمتش را فهمیدم و حس کردم که عشقی روی زمین بین بندگان خدا وجود ندارد عشق فقط بین خدا هست به بندگانش اگر آن را حس کنیم وفکر…
بسیار زیبا بود
دلنوشته ی دست نگاشته.
دستمال بهار، همیشه کاغذی است.
:(
بغض امان نمی دهد …
مرد
زن
فاصله
خاطره
زهر و تریاق … نمی دانم … دیگر هیچ نمی دانم …
قلبم درد گرفت فقط همین
:)
پر از دلهره ی پنهان
:(
من مثل خیلی ها باخوندن این نامه فقط اشک ریختم ..واقعا دردناکه وضعیت این روزها..اخه به چه جرمی!!…
اشک آوردی تو چشمام..از ته دل دعا می کنم واسه رسیدن بهار به اون آغوش امن و آروم
شرم ناک سنگ بودنم هستم
بهتر آن است کمی گریه کنم.
بهار خنده زد و ارغوان شکفت…
:(((
بغض خفم کرد!
توگرگ و میش اگه پرسه بزنی
گاهی راتو گم می کنی
گاهی هم نه
اگه به دیفار مشت بکوبی
گاهی انگشتتو میشکونی
گاهی هم نه
همه می دونن گاهی پیش اومده
که دیواربرمبه
گرگ و میش صبح سفید بشه
و زنجیرا
ازدسا و پاها بریزن .
برگردان : احمد شاملو
نمی دونم
لعنت لعنت لعنت لعنت……
لعنت
.
.
.
باش که نفرین دوزخ از تو چه سازد..
خوب است که اشک ها بریزد برای این حرفها
…
دلم تنگ شد
چشام بارید…
سلام سارا خانم
نیاز به تعریف نداره که چه قلم توانایی داری و عمیق از ته دل مینویسی
آدرس وبلاگ شمارو دوستی به من داد که به گفته خوردش از دوران سربازی اونو میخونه
یه سوال چقدر فضای فکریت سرد و غمگین میشه بگی چرا؟ بعضیا طوری مینویسن که غم رومنس تو نوشتشون هست اما مال شما غم واقعی!
…………..
سلام و سپاس
من واقعن نمی دانم جواب این پرسش چی می تواند باشد
من تنها می نویسم
یا مهر
سارا
چه دست خط شبیه به منی…..
ای واااای
خدااااااااااااااااا
با سلام
نمیدانم شاید نظر من با همه نظرهای دنیا فرق داشته باشد .اولین باری که بی وفایی دیدم از همه دنیا بریدم تا اینکه چند سال بعد حکمتش را فهمیدم و حس کردم که عشقی روی زمین بین بندگان خدا وجود ندارد عشق فقط بین خدا هست به بندگانش اگر آن را حس کنیم وفکر…
مردم :(( :((