نفس عمیق

در چشم‌های تو
مردانی بی‌توجه
تابوتی را
در شبی مه گرفته
از تپه‌ای بالا می‌برند
تنی که به چپ و راست می‌غلتد
در چشم‌های تو
گورکنانی که
مزدشان را قبلن گرفته‌اند
پنهانی گوری عمیق می‌کنند
در چشم‌های تو
رهگذران
بر سینه‌ی زنی ناشناس سکه می‌اندازند
چشم‌هایت را ببند
می‌خواهم به سمت خودم
بازگردم
۱۵ بهمن ۱۳۸۹
سارا محمدی اردهالی

دیدگاه ها . «نفس عمیق»

  1. سلام سارا خانم
    اشعارتون زیبا ، با معنی و پر احساس . باید سر فرصت و با فراغ بال خونده بشن . از آسانسور بخاطر ایهام و برداشت شخصی خودم خوشم اومد .
    دعوتت می کنم به “کافه ی هنر وادبیات” سر بزنی و نظر هم بدی . اگه خوشت اومد لینکش هم بکنی وبه من اطلاع بدی آیا اجازه ی لینک کردن وبلاگت را دارم یا نه ؟
    سربلند و موفق باشی

  2. در خوابهای من
    زنی هست که هرشب
    خواب دیگری را آشفته میکند
    در خوابهای
    زنی هست که چشمهایش
    چشمهای دیگری را
    دنبال خود میکشد
    در خوابهای من
    همه چیز واقعی است
    انگار

  3. سلام سارای عزیز.
    امروز بسته ای پستی برایم رسید که بوی شیراز می داد. خیلی کمند هدایایی که تا مدت ها از خود بیخودت کنند. هدایایی که به محض بازکردن شان هزار پروانه بپرد داخل اتاق و عطر هزار دره ی سبز را منتشر کنند.
    امروز از بسته ی من روباه سفیدی بیرون پرید که عاشق موسیقی بود. بوی هزار دره و رنگ هزار پروانه را هم در چشم هاش داشت. بابت این کتاب تشکر می کنم از عزیزی که سلیقه اش همیشه الهی است و تشکر از شما که این روباه را با عشوه های دلپذیرش ابدی کردید.
    پاینده بمانی با کلمه و شعر.
    ……………………….
    سلام
    چه بگویم
    برایتان نوشتم, نمی‌دانم آدرس ایمیل درست بود یا نه
    خوش‍حالم که با این روباه مهربانید این همه
    سپاس بسیار
    سارا

  4. این که فرمودید، انگار کردم، باتلاقی باشد که هر تلاشی برای نجات، بیشتر ات به قعر می کشد.
    این که فرمودید ،حال استحاله بود، سمتی نمانده و منی.
    این که فرمودید ،امید که زمینی فرموده باشید و من اما دلم کشید آسمانی برداشت کنم.
    شاد زی.

  5. سلام مجموعه ی شعرم با عنوان “دلقک ها گریه می کنند” امسال در نمایشگاه کتاب غرفه ی انتشارات آهنگ دیگر
    با مطلبی درباره ی چاپ کتاب و یادی از دستان قدیم منتظر شما هستم
    ……………………
    خیلی تبریک می‌گویم
    و
    بسیار سپاس‌گزارم
    سارا

  6. سارا جان
    شعرت را چندین بار خواندم و هر بار بیشتر لذت بردم و نمیدانم چه حسی باعث شد دوباره همه ی شعر های پیشین را دوباره بخوانم مثل یک لیوان آب خنک که یک نفس سربکشی در نیمروز مرداد جایی در حاشیه کویر بعد از ساعت ها تشنگی
    و آخر بگویی چقدر خوب بود عالی بود …
    با مهر و سلام
    لیلا
    ………….
    لیلا جان
    مهربانی
    سپاس گزارم
    سارا

  7. تو از اونایی هستی که اگر شعری نمیگفت ، جای خالی یک هیچ باز روی دوشهای زمین بود اما همه چیزی ناشناس و لطیف از همه کم ….
    من تشنه اون حس عجیب شعرهاتم . حسی که خیلیها رو باهاش از خودشون ورق میزنی ..

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.