خورشید بالا آمده است
در رختخواب میچرخم
موبایل و مداد و مسکنها پایین میریزند
کمرم دو تکه شده است
لوکوموتیورانی هستم
بارم سنگ آهن
از روی خودم رد شدهام
۵ بهمن ۱۳۸۹
سارا محمدی اردهالی
دیدگاه ها . «روز بعد»
دیدگاهها بسته شدهاند.
خورشید بالا آمده است
در رختخواب میچرخم
موبایل و مداد و مسکنها پایین میریزند
کمرم دو تکه شده است
لوکوموتیورانی هستم
بارم سنگ آهن
از روی خودم رد شدهام
۵ بهمن ۱۳۸۹
سارا محمدی اردهالی
دیدگاهها بسته شدهاند.
ببین! تو می تونی با شعرات معجزه کنی..
چرا انقد قشنگ می نویسی؟ خل شدم
سلام
قشنگ بود
باز هم زیبا بود
استعاره عالی در بهترین نقطه شعر
–
ناظم حکمت
دوست میدارمت
بسان خوردن نانی که به نمک فرو می بردم
بسان نوشیدن آب با دهانم از شیر آب
به بیداری تب نیمه شب گاهان
… maneman.ir
احساس له شدن
من هم از روی احساسم رد شدم!
خیلی درد داشت..
…
زیبا بود سارا..ونزدیک
” رگ هایم از روی بلوزم می گذرند ” به لحاظ ساختارنحوی و زبانی متفاوت نیز همنشینی اندیشه وانتزاع و عطف توجه به مسائل و مصائب انسان امروز قابل تامل است ، البته که تکنیک ها ومولفه های استعمال شده لزومن در ید و انحصارشاعر نبوده ونیست اما سمپاتی خاص او در التقاط آموخته ها ویافته های تکنیکی ودرک انتزاعیش از ساحت کلمه و رهانیدن واژها از معانی قراردادی با بدعت گزاری های لفظی و پیوند وترکیبی که در بافت وساخت شعرها ایجاد می کند توانسته هوشیارانه از وادی تکرار بجهد :
http://www.tartezak.blogfa.com
تصویر جالبی ست…
آفرین سارا محمدی اردهالی…”روباه سفیدی که عاشق موسیقی بود” هم در خیلی از لحظه هاش قابل تامل و دوست داشتنی یه
این چندمین بار است میخوانمش
واقعن زیباست کلمات با تمام قوا رسانای احساسات شاعرند.
maneman.ir
احساس له شدن
زنده باد.
از روی خودم رد شده ام
… … ……….
در خود گم شده ام
میبینی
امسال هم خلاف پیشبینیهای تو
ما به جای ابرها گریستیم
و به جای هرچه علف
هرزگی از زمینها رویید.
شاعران
دنبال هجاهای نیم جویدهی سگها دویدند
و کتابها، حفرههای ابدی موریانهها گردید.
روشنفکران
پشت تختههای شطرنج
آنقدر چرت زدند
که به موشهای سیاه و سفید مبدل شدند.
قطارها
ریلها را کنار گذاشتند
و شادمانه سوت بلند کشیدند
و اینگونه شد
که هیچکس به جایی نرسید.
میبینی!
همه چیز خلاف پیشبینیهای تو از آب درآمد
حتی این شعر ناقص
که قرار بود شاهکار قرن بیست و یک باشد!
خیلی خوب بود
درک کردم
بسیار زیبا است. فقط بنظرم بین بخش های اول و سوم – شاید بخاطر تغییر ناگهانی فضای تصویری ارائه شده در بخش دوم – فاصله افتاده است.
زیاده جسارت است. شاد باشید و پیروز
وقتی تکه های این زندگی، این وسایل و این روزمرگی، در روایت شعری کوتاه، خوب به هم چفت بخورند، نتیجه همین می شود: شعری ساده، با تصویری خلاق و گیرا.
مانا دوستم
عالی بود سارا جان
با مهر و سلام
لیلا نوری نایینی
سارا جان خیلی خوب بود. خیلی. چه تصویری داشت و چه اندازه این تصویر حسش را خوب انتقال می داد و استفاده از بیان تناقض آمیز چه خوب افق حسی تازه را به روی خواننده باز می کرد. غمگین شدم که در سفر این بارم فراموش کردم دنبال کتاب هایت بگردم. البته دقیق نمی دانم چند تایند! یکیشان را از همان قدیم که گاهی به اینجا سر می زدم به خاطر دارم. سیلان حست و ذهنت پایا و زایا باد… این را از صمیم قلب برات آرزو دارم.
………………
خیلی خیلی ممنونم
سارا
به طناب هایی که دست و پایم را بسته اند ، دلخوشی؟!
کافیست پلک بزنم،
دود می شوند.