PRÓJIMO LEJANO
Anoche un fresno
a punto de decirme
algo — callóse.
Octavio Paz
……..
اسپانیایی بلد نیستم و ترجمههای آنلاین کمکی نکردند
خیال کردم همین شعر است
سپاس
سارا
حق نداری به دنیا بیایی
شعر ناپخته باید بمیرد…
سارای خوب،
صدای واژه هایت می گوید دل پذیری از خانۀ دلت رخت بسته و همراه بادبادک های کودکی در آسمان خاطراتت تاب می خورد و تاب نمی آورد. از آن دوران هاست که اندوه چنان شکوفه و میوه می دهد که چاره ای جز پناه بردن به کوچه نمی ماند. ولی بر هر کوچه روحی پرکشیده آسمان است، و آن آسمان می خواهد تو را همچنان دوست داشته باشد، حتی بنفشه ها را برای بهار آماده کند، و خورشید را با انگورهای کال آشتی دهد تا برسند و شراب شوند…پاییز قرار بود فصل رنگ های گرم باشد… صدای واژه هایت در زیر شاخه های پاییز از زمان گل دادن بوته های گل سرخ می گوید و برگ ها باران می شوند. درست می گویی:«ما هم اردیبهشتی داریم.»
مراقب خودت باش و آرام بمان…و بنویس
با احترام
ماندانا
………………..
ماندانای مهربان
ماندانای همیشه مهربان
…
سپاس
سارا
سلام خانم اردهالی
به ما هم سری بزن
در پناه بارون
salam khoob hastid rastesh man 1mahi hast donbale ketabe shoma hastam vali harja miram nadarand az koja mitunam tahiye konm?
……….
متاسفم شبنم جان
کتاب فروشی خانه شاعران در پاساژ فروزنده ، روبروی دانشگاه تهران
کتاب را حتمن دارند
امیدوارم پیدا کنید
سپاس
سارا
همین شعر است سارا جان؛ خود شعر با زبان خود پاز.
………
سپاس سپیده جان
سارا
من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم زروی کرامت چنان بخوان که تو دانی
یکیسیت ترکی و تازی در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن به هر زبان که تو دانی
زیبا نوشته بودی…
دوستش داشتم…
یک مشت حرف بی سر و ته دارم که وقت اضافه می خواهد خواندنش…تو اگر داشتی به دیدنم بیا…
بسیار زیبا…
سلام
خانم محمدی گرامی
می شود زن را شکل صابون
زن را شکل شامپو…
فراموشی به روز شد .
ملکوت تو پنجره را میبندد،
اتاق را تاریک میکند،
پرده را میکشد.
صدای مته بلند میشود،
صدای جیغ شنیده نمیشود
میدونم… بالاخره یه روز میای وبلاگ منو می خونی و حتی ممکنه خوشت بیاد!!
مجبورم بروم به شهر دیگری
نمیدانی از حالا چقدر دلتنگم…
…………..
خوب است که برای خودت جایی برای دلتنگی داری
خوب است
سارا
ساعت موعود است.
بر میز می افتد پیاپی
گیسوی افشان چراغ،
شب پنجره را به بیکرانگی بدل می کند.
هیچ کس اینجا نیست،
حضوری بی نام در برم می گیرد.
اوکتاویو پاز
***
شعرهاتو دوست دارم…. خیلی…
سلام تازه با وبلاگت آشنا شدم صمیمی و دلنشین می نویسی
دلم برای کلمات پاگرد ، تنگ شده :-)
…….
من هم
سارا
سلام سارا جان!
میشه تبادل لینک کنیم و این حرفها؟ :)
(دارم راه میافتم)
و… نقد کتابم روی وبلاگم، و روی سایت لوح هست. اگر بالاخره کتاب را خواندهای دوست دارم نظرت را بدانم
………
تبسم جان
پاگرد همین طوری لینک میگذارد و بر میدارد ، تبادلی ندارد
حتمن میخوانم کتاب را ، یعنی دوست دارم که بخوانم
مرا ببخش
دیر اگر این جا آمدم
سارا
جهان سوم جاییست که …
سفر به سانفرانسیسکو عِندَالاستطاعه است نه عِندَالمطالبه.
درختان سخن میگویند و او…
نه
PRÓJIMO LEJANO
Anoche un fresno
a punto de decirme
algo — callóse.
Octavio Paz
……..
اسپانیایی بلد نیستم و ترجمههای آنلاین کمکی نکردند
خیال کردم همین شعر است
سپاس
سارا
حق نداری به دنیا بیایی
شعر ناپخته باید بمیرد…
سارای خوب،
صدای واژه هایت می گوید دل پذیری از خانۀ دلت رخت بسته و همراه بادبادک های کودکی در آسمان خاطراتت تاب می خورد و تاب نمی آورد. از آن دوران هاست که اندوه چنان شکوفه و میوه می دهد که چاره ای جز پناه بردن به کوچه نمی ماند. ولی بر هر کوچه روحی پرکشیده آسمان است، و آن آسمان می خواهد تو را همچنان دوست داشته باشد، حتی بنفشه ها را برای بهار آماده کند، و خورشید را با انگورهای کال آشتی دهد تا برسند و شراب شوند…پاییز قرار بود فصل رنگ های گرم باشد… صدای واژه هایت در زیر شاخه های پاییز از زمان گل دادن بوته های گل سرخ می گوید و برگ ها باران می شوند. درست می گویی:«ما هم اردیبهشتی داریم.»
مراقب خودت باش و آرام بمان…و بنویس
با احترام
ماندانا
………………..
ماندانای مهربان
ماندانای همیشه مهربان
…
سپاس
سارا
سلام خانم اردهالی
به ما هم سری بزن
در پناه بارون
salam khoob hastid rastesh man 1mahi hast donbale ketabe shoma hastam vali harja miram nadarand az koja mitunam tahiye konm?
……….
متاسفم شبنم جان
کتاب فروشی خانه شاعران در پاساژ فروزنده ، روبروی دانشگاه تهران
کتاب را حتمن دارند
امیدوارم پیدا کنید
سپاس
سارا
همین شعر است سارا جان؛ خود شعر با زبان خود پاز.
………
سپاس سپیده جان
سارا
من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم زروی کرامت چنان بخوان که تو دانی
یکیسیت ترکی و تازی در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن به هر زبان که تو دانی
زیبا نوشته بودی…
دوستش داشتم…
یک مشت حرف بی سر و ته دارم که وقت اضافه می خواهد خواندنش…تو اگر داشتی به دیدنم بیا…
بسیار زیبا…
سلام
خانم محمدی گرامی
می شود زن را شکل صابون
زن را شکل شامپو…
فراموشی به روز شد .
ملکوت تو پنجره را میبندد،
اتاق را تاریک میکند،
پرده را میکشد.
صدای مته بلند میشود،
صدای جیغ شنیده نمیشود
میدونم… بالاخره یه روز میای وبلاگ منو می خونی و حتی ممکنه خوشت بیاد!!
مجبورم بروم به شهر دیگری
نمیدانی از حالا چقدر دلتنگم…
…………..
خوب است که برای خودت جایی برای دلتنگی داری
خوب است
سارا
ساعت موعود است.
بر میز می افتد پیاپی
گیسوی افشان چراغ،
شب پنجره را به بیکرانگی بدل می کند.
هیچ کس اینجا نیست،
حضوری بی نام در برم می گیرد.
اوکتاویو پاز
***
شعرهاتو دوست دارم…. خیلی…
سلام تازه با وبلاگت آشنا شدم صمیمی و دلنشین می نویسی
دلم برای کلمات پاگرد ، تنگ شده :-)
…….
من هم
سارا
سلام سارا جان!
میشه تبادل لینک کنیم و این حرفها؟ :)
(دارم راه میافتم)
و… نقد کتابم روی وبلاگم، و روی سایت لوح هست. اگر بالاخره کتاب را خواندهای دوست دارم نظرت را بدانم
………
تبسم جان
پاگرد همین طوری لینک میگذارد و بر میدارد ، تبادلی ندارد
حتمن میخوانم کتاب را ، یعنی دوست دارم که بخوانم
مرا ببخش
دیر اگر این جا آمدم
سارا
جهان سوم جاییست که …
سفر به سانفرانسیسکو عِندَالاستطاعه است نه عِندَالمطالبه.