دیدگاه ها . «شعر منتشر نشده»

  1. سارای خوب،
    مانند شازده کوچولو که به دوست خلبانش دلداری می داد که می تواند به ستاره ها نگاه کند و بخندد، به یاد خنده های او، بی آن که کسی خنده اش را بخواند؛ و مانند خوشۀ انگوری که از هر چه فاصله، هر چه دیوار می گذرد، برای رسیدن- رسیدن به هر دو معنای کامل شدن و دست ساییدن بر دستی که به سویش می آید، باز بی آن که کسی سفرش را بخواند؛ آرامش بی قرار دست هایت را نمی خوانند؛ ولی به گفتۀ زیبای شهاب مقربین کلمات رازت را دریافته اند، هر چه می نویسی غزل است. شعرت حس خالص و بی پیرایۀ زندگانی است، منطقی برای بی منطقی عشق، بی منطقی شعر…
    پاگردت زندگی مرا زیباتر کرده است؛ دلم می خواست من هم می توانستم «پنجره های این شهر طوفان زده را» ببندم تا واژه هایت امن بمانند. شعر «تن ها» هم بسیار زیباست.
    سازی شده ای نو و یگانه سارا جان. مراقب خودت باش و تا می توانی بنویس.
    نویسنده ای در این سو خواست بگویمت تو تعریف تازه ای از شعر و عشق آفریده ای، شعرت همه چیز را فدای ژرف ترین حس لحظه می کند و برای همین این اندازه تکان دهنده است- حس ناب و دست نخوردۀ یک آن که با واژه های تو فتح شده است- به هر دو معنای گشودن و چیره گشتن. گفت شعرت را بسیار دوست می دارد و بسا ناگفته های خود را در واژه هایت بازمی یابد.
    با احترام
    ماندانا
    …..
    ماندانا جان
    این گونه که تو می‌خوانی مرا، کلماتم سرشار می‌شوند
    به دوست نویسنده سلام برسان
    کاش واقعن بتوانم به سمت ناگفته‌ها پیش بروم
    هر بار می‌آیی
    چنان قوی می‌گویی بنویس
    که باز من و نوشتن در هم نگاه می‌کنیم
    سپاس گزارم بسیار
    دل‌گرمم می‌کنی
    سارا

  2. چشمانم را
    نمی‌توانند بخوانند
    چشمان من
    شعر منتشر نشده‌ی توست!
    و اما ششمین نقد بر (( یک دقیقه ی عصر )) به قلم آقای منصور خورشیدی
    منصور خورشیدی: فرهادکریمی فصل تازه ای در شعر باز کرده است. کار او تقلیدی نیست، احتمال آن که بعدها کسی از او تقلید کند زمینه ی آن را شاعر فراهم کرده است.

  3. پیچک هندی همچنان می‌رقصد تا بالای کبودی
    باید می‌دانستم فصل در این چهار دیوار / سفید ِ سفید است
    باید تا کبودها و آب‌ها رفت –
    رود می‌بارد در این چهار دیوار.
    .
    .
    .
    .
    .
    ● دعوت به مراسم خوانش “تقویم عقربه‌دار ماه‌های بهار” / ۲

  4. صمیمی وساده مینویسی که بر دل می نشیند.به سادگی وروانی شعر نوشتن مخاطب را با شعر درگیر می کند و لحظه های خوشی را با آن رقم می زند.شعرت را که می خوانم تازه یادم میافتد که شعر خوب هنوز گفته می شود وفضا برای آفرینش وجود دارد .
    از اینکه بعضی لحظه ها را برایم سرشار خوشی می کنی سپاس گزارم.
    ….
    سپاس‌گزارم که مرا می‌خوانید
    فکر می‌کنم بی‌نهایت فضای کشف نشده وجود دارد
    بی‌نهایت شعر
    امیدوارم پیش برویم
    سارا

  5. سلام
    گاهی که خستگی امانم نمی دهد اینجا کمی نفس تازه می کنم و می روم
    هیچ گاه آمدنت را ندیده ام
    بودنت کافی است
    خصوصا در این ثبات همیشگیت
    بزرگ باشی
    ….
    خسته نباشید
    خوش آمدید
    سارا

  6. سلام
    عاشقانه ای دو پهلو…زیبا بود.
    برای ساعتی هم در آرشیو شعرتان سیر کردم و لذت بردم.
    با اجازه شعر “گرگ و میش” را با ذکر منبع در بلاگم منتشر می کنم.
    شاد باشی
    حق نگه دار
    ……………………………
    خوش آمدید
    مهربانی کردید
    سپاس
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.