مسافران این شب مه گرفته
به هر قیمتی
میخواهند زودتر به مقصد برسند
کسی
با دیدن ما
زنگ خطر این قطار را
به صدا در نخواهد آورد
میان دو ایستگاهی که
تنها تو
میتوانی از آن گذر کنی
خوابیدهام
روی این ریلها
با خاطرهای
در استخوانهایم
۲۵ مرداد ۸۹
سارا محمدی اردهالی
دیدگاه ها . «. . .»
دیدگاهها بسته شدهاند.
سلام بر شما …. ایده خیلی خوبی داشت این شعر ….ولی فکر می کنم شروع ایده آلی نداشت و خیلی شعر ضعیف شروع می شد هرچند در ادامه فوق العاده بود
حرف تازه ای که نه فقط خواستم بگم:
سلام!
دشت مه گرفته فوبیرلند-شب مه گرفته-کسی من را نخواهد دید ها-بیشتر از این قطار رویایی بریمان بنویس-تصویر ان کتری که با کروات برمیداری و کلاهی که از پنجره پرتاب میکنی بارها و بارها در ذهنم می پیچد-و اکنون خوابیده روی ریل با خاطره ای در استخوان -دلتنگی های سرخوشانه -زیبا بود زیبا
دریغ
خلوت
و انتظار
فوق العاده بود
و پایانش شاهکار
حرف دل منو زدی سارا جان
لذیذ بود و شوق انگیز بدون تعارف باید بگویم یکی از بهترین تشبیه هایی است که در این سال ها شنیده ام با آنکه به قول ادیبان تمام ادات تشبیه را داشت و یک تشبیه کامل بود اما بسیار تصویری شاید سینمایی بود موجز و ساده و زیبا
شرمنده نظر در مورد کار قبلی بود
ایستگاه راه آهن
یک آواز غمناک تو هوا
دلم می گه سر بزارم به یه جایی….
:)
اول سلام.
دوم تشکر.
سوم باشد همان خط سوم
…
سلام
خوش آمدید
سپاس
سارا
از امتداد شبی می گویم
که زنی در آن قدم می زد
سکوت من
و سنگینی سایه ی او
سیاهی پشت پلک ها
انگشتان کشیده اش
و تنی که عطر آب های آزاد را خاطره می کرد
سلام
دفتر شعرت رو خیلی دوس دارم. منتظر دفترای بعدی ام.
مرسی واقعن!
…..
خوش حالم که شعرهایم را میخوانید
به امید دیدار در دفتر شعری دیگر
سارا
سلام مهربان فکر می کنم بدون ۴ سطر اول کار بهتر بشه جونکه به نثر تنه می زنه . به من بیا با این روزها . با شادباش
زیبا بود
:)
عالی سارا جان:(
این یکی رو فقط دوس داشتم.موفق باشی دوست عزیز