صدای ساییده شدن به کلیدهای دیگر
دیوانهام میکند
در این جیب تنگ و تاریک
کلید خانهی مادر بزرگ شدهام
خانه را کوبیدهاند
مادر بزرگ مرده
چرا مرا از این حلقه در نمیآوری ؟
۱۳ مرداد ۸۹
سارا محمدی اردهالی
دیدگاه ها . «فارغ از این ماجرا»
دیدگاهها بسته شدهاند.
سلام .. جسارتن فکر می کنم سطر چهارم را باید حذف کنید کاملا به شعر لطمه می زند
خانه را کوبیدهاند
مادر بزرگ مرده
چرا مرا از این حلقه در نمیآوری ؟
………..
آرام و زیبا… مثل همیشه
تعلق خاطر…
فرقی نمیکند!
فرقی نمیکند کجای قصه ببینمت!
من در سطر آخر این برگ های کاغذی
این برگه های با مهر باطل شد
برایت نقطه چین شدم
برایت…
:)
سلام
========
نمی دانم چرا این شعر همین حالا گفتم
===========
به مغزم سنگ میزنند
شایدتنم درخت تنو مندی باشد
برای ریختن گناهانم
هیچ سبدی نمیبینم
کسی مرا بر نمی دارد
دعا کردم
روز جهانی سنگسار تمام شود
خدا خوشحال است
ومیدانم اسمانییان
خوشحالتر
=======================
دوست دارم
نقد شود
باتشکر خسته نباشید
خانم اردهالی
ودیگر شاعران گرامی
==================
تقدیم به شعر جدیدتان
و باز هم شعر بگویید
تا زنده ام
هرگاه در این فضای مجازی به دنبال آرامشم پاگرد را می خوانم سارای عزیز
…..
خوش حالم شیرین عزیز
آرام باشی همیشه
سارا
فوق العاده بود…
کاملن حس می کنم حسی نزدیک به این را با نام یک دوست در گوشی ام داشتم چند وقت پیش دوستی که شاید یک سال شده که نیست و نام اش در گوشی من مانده نامی که نه دیگر می توتنم تماس بگیرم با آن و نه می توانم حذف اش کنم از حافظه گوشی
با وجود همه این روزهای عجیب و غریب تر از.
از شهر جدید لذت بردم مثل همیشه ممنون
نفسم بند آمده است
این حلقه هم که تنگتر میشود
گاهی خاطرات
طناب دار آدم است
سارا این شعرت را خیلی دوست داشتم. خیلی زیاد .
سارا جان مطلبی برای شما نوشتم بخونیدش :)
و شمارو تازه در فیسبوک پیدا کردم امیدوارم دوستی مرا پذیرا باشید
….
نمیدانم چه بگویم
مهربان و روشنید
حس شما مرا گرم میکند
سپاس شیرین عزیز
سارا
حرف تازه ای نیست
فقط اینکه
لیوان را لبریز از آب کن
گویا برکه ای دیگر
تشنه است .
همین
سلام سارای آیینه
ممنون واقعا زیباست مثل همیشه…
میشه راهنماییم کنی من میخوام از کتابهات داشته باشم از کجا میتونم تهیه کنم ( الان تهران هستم )
ممنونم
…….
سلام
پاساژ فروزنده روبروی دانشگاه تهران، کتاب فروشی خانه شاعران
: روباه سفیدی که عاشق موسیقی بود
امیدوارم سخت نباشد
سارا
وبلاگ ناقوس بروز شد
با شعری از سیاوش ولی زاده[گل]
غمی داشت شعر شما با خودش
خانه را کوبیده اند
زنانی محجبه و سیاه پوش
وسط خاطرات خیابان پهلوی و کشف حجاب راه می روند
به زبان نامفهوم پچ پچ می کنند
گندم ها که قرار بود سبز شوند
اکنون زردند
انترها بی لوطی سرگردانند هنوز
سفت می چسبم به دسته کلید
حیف این خاطراته که بی من ….
………….
…
سارا
ممنونم . گاهی اوقات فکر میکنم اگر نبودی ، آیینه نبود ، پاگرد نمی اومد …
ممنونم از آیینه تا امروز
سلام
شروع خوبی نداره…کارهای بهتری از شما خوانده ام.
با هایکویی به روزم.
این که شما این قدر زیبا تصویر می سازید مرا همیشه محصور می کند
سلام
اتفاقی به این جا آمدم- سه خط اول را که توضیح زیاد است اگر نادیده بگیرید، شعر کوتاه ِخوب و تاثیر گذاری است- با احترام