تجدید نظر مستمر در آرای خود

880717hosne.jpg
نصفه شبی فکر کردم حسن یوسف بزرگ شده و جایش تنگ است، برداشتم شاخه‌هایش را کوتاه کردم گذاشتم توی کوزه‌ی عزیز، مادر‌بزرگم که از زیرزمین خانه‌ی نظام‌ آباد سال هزار و سیصد و هشتاد و دو برداشته بودم، بعد فکر کردم نکند خشک شود پس از آن عکس گرفتم، خانه تاریک بود، گذاشتمش کنار آباژور روی مبل، درست نمی‌ایستاد فکر کردم زیرش کتاب بگذارم یک کتاب از کتاب‌خانه برداشتم، جست و جوی همچنان باقی، زندگی نامه‌ی فکری و خودنوشت کارل ریموند پوپر، چاپ اول نود و دو، یاد کلاس فلسفه‌ی علم دکتر پایا افتادم و فکر کردم جزوه‌هایش را کجا گذاشته‌ام، یادم نیامد، کتاب را باز کردم دیدم چاپ تهران پاییز هشتاد است و آن سا‌ل‌ها با مداد نارنجی یک خط‌هایی کشیدم زیر بعضی جملات: ” پوپر التزام به عقل و عقلانیت را بیشتر از آن که عقلانی بداند، اخلاقی می‌بیند چرا که این امر بیشتر الزامات اخلاقی به بار می‌آورد تا عقلانی” چند صفحه پیش رفتم : “چه چیز را باید کنار گذاشت و چه چیز را باید نگه داشت، مساله این است” (هو لافتینگ) تا صفحه‌ی هفتاد و سه دوام آورده بودم و کتاب را با یک پرسش که با مداد سبز خودم برای خودم مطرح کرده بودم بسته بودم پرسشی که همین چند روزه درگیرش بودم: وفادار به چی ؟

دیدگاه ها . «تجدید نظر مستمر در آرای خود»

  1. مدتها بود که اینجا نیامده بودم ، نگران بودم که وقتی آدرسش را می نویسم هنوز هست یا نه ؟ جواب سوال را نمی دانم …اما می دانم که این روزها به سکوت وفادار نخواهیم بود

  2. وفادار به حسن یوسف ات، وفادار به کوزه ی عزیز مادربزرگت، وفادار به پرسش هایی که در جستجوی معنای زندگی ات هستند، وفادار به هر آنچه که دوستش داری و زندگی ات را معنا می دهد، حتا اگر به دستش نیاوری، وفادار به خود زندگی، وفادار به خودت. اگر وفاداری نباشد، زندگی جز سرگردانی نیست. بهتر نیست که خاتمه اش دهیم؟

  3. ادامه:
    می دانم این حس برای این به وجود می آید که هیچ چیز به ما وفادار نمی ماند؛ نه زندگی، نه آنچه که در زندگی هست، نه آنچه که دوستش می داریم. اما در این نبرد نابرابر، اگر با همان سلاح با زندگی رو در رو شویم، شکست مان قطعی ست. این انتقام نیست که از زندگی می گیریم، استقبال شکست است، رفتن به سمت پوچی و مرگ است.
    اگرچه سرانجام خواهیم شکست، اما بگذار تا پیش از آن چند صباحی احساس پیروزی کنیم.
    جز این چاره ای نیست، اگر قرار نیست به زندگی خاتمه دهیم.

  4. تو از آن مراقبت می کنی … جایش را عوض می کنی … شاخه هایش را کوتاه می کنی …
    همه ی کتاب های آن کتابخانه را هم اگر لازم است زیر ان می گذاری که صاف بایستد و بزرگ شود … و شاید حتی کاغذهایی که رویشان می نویسی …
    و روشنایی و تاریکی ات زا طوری تنظیم می کنی که تنها برای او مناسب باشد
    اگر خشک شود … اگر استعداد ان را دارد که خشک شود … می شود.
    من از خودم می پرسم: استعداد خشک شدن… آن تمایل نهفته و قدرتمند به ویرانی … در آن هست؟
    لیلای لیلی
    …………………………………………..
    لیلای زیبای من
    دلم می‌خواهد برقصیم
    با هم
    تنها برای او مناسب باشد
    همه ‌ی کتاب ها اگر لازم باشد
    لیلای زیبای من
    سارا

  5. shayad nazdik be 5 sale ke man daram ba webloge to zendeghi mikhoonam vali hich vaght jesarate harf nadashtam vali….!to
    paki mesle hossne yusofet paki ye fereshteye kocholo ke shayad man nemibinamesh ama midoonam ke hast
    bash saraye man baraye hosne yusofet bash beghiresh baghalet seft va velesh nakoon mesle gholdone yasse man
    ……………………………….
    مهربان عزیز
    سپاس گزار نگاه خوبتان هستم
    و شرمنده می‌شوم بسیار
    ممنون که برایم نوشتید
    با مهر
    سارا

  6. این جنبش سر باز ایستادن ندارد
    این جنبش تا آخر ایستاده است
    این جنبش هزینه های بسیار داده است
    ما بسیاریم و از این بادها نمی لرزیم
    این جنبش وامدار کس یا کسانی نیست بلکه برخواسته از دل مردمی است که در تمام این سالهای ظلمهای بسیاری در حقشان روا گردیده است
    این جنبش خونهای بیساری داده است و هرگز نخواهیم گذاشت پایمال گردنند.

  7. dooste nadide va mehrabane man
    dar in matlabetoon ba eltezam sokhan aghazideh boodid va be yekbare dar porseshe akhar az vafadari sokhan midarid
    midanid ke beyne in 2tafavot hastesh

    hanooz montazere yek gap ba shoma hastam
    be blog sar bezanid sheri az khodam gozashteh-am anja

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.