دستانت را گرفتند
و دهانت را خرد کردند
به همین سادگی تمام شدی
از من نخواه که در مرگ تو غزل بنویسم
کلماتم را بشویم
آنطور که خون لبهایت را شستند
و خون لبهایت بند نمیآمد
تو را شهید نمیخوانم
تو کشتهی تاریکی هستی
کشتهی تاریکی
این شعر نیست
چشمان کوچک توست
که در تاریکی ترسیده است
در تنهایی
گریه کرده
اعتراف کرده است.
…
ادامه
شعر بسیار زیبا و غمگینی از الیاس علوی
تکهی آخر دیوانه کنندهاش را حتمن نگاه کنید.
دیدگاه ها . «ویرانی»
دیدگاهها بسته شدهاند.
این شعر نیست … خون دهان توست که بند نمی آید
سالهاست شهری اینطور مرا به گریه نیانداخته بود سارا …
اینطور
لیلای لیلی
این شعر نیست…
خون جگر ماست که از زبان تو جاری است.
در این ایام تلخ ،مگر شعرهای تو…
درد این روزها…
ویرانگره…