آخرهای شب
از آینه بیرون میآید
شانهها و کمرم را نوازش میکند
دستهایم را میبوسد
دریچههای قلبم را بتادین میزند
باندهایم را عوض میکند
میگوید
قوی باش
و من
پیش از آن که
به صورتش نگاه کنم
به خواب میروم
آرام
دیدگاه ها . «مراقبه»
دیدگاهها بسته شدهاند.
مرسی
منو پاک یاد ۵ سال پیش انداخت.یکی از همین روزها بود. و بعد از آن در هیچ آیینه ای هنوز چهره خودم را ندیده ام.و بعد مواجهه /بت پرست و …
یه مدت طولانیه که ..دریچه قلب منم بدجوری نیاز به بتادین داره …. و گوشم خیلی نیاز داره که بشنوه : “قوی باش”
.
.
.
.
حتما امشب موقع خواب به آینه ها نگاه میکنم
به یادم در نمی آید
کسی از هم تبارانم
بجز یک عکس مغموم شکسته حبس در سلول آیینه
دم به کله میکوبد
وشقیقه اش دو شقه میشود
بی آنکه بداند
حلقهء آتش را
خواب دیده است
عقرب عاشق……
رقبتی به مراقبه ندارم
شاید چون فردیت ام
در تخت خواب ام
زیاد شده
تنها مانده ام
یاد فیلم شهر فرشتگان می افتم… فرشتگانی که در ما هستند… در کنار ما..
سارا جان
من از خوانندههای ثابت اینجام، ولی بیسر و صدا. خیلی عادت به کامنت گذاشتن ندارم.ولی دوستداشتم بدونید خواندن اینجا یکی از لحظههای نابئه برای من، چیزی شبیه به همان بتادین مالیدن به دریچههای قلب.
برقرار باشید.
سارای پاگرد…..
بنویس
همین که جراتش رو داری از دیدنش یا به طور کلی از دیدن صرف نظر کنی وبخوابی کلیه !
راستی بده دفترچه ات رو هم تمدید کنه ،چون داره شلوغ میشه آمار عزیزانی که :
امن یجیب میخونن!
شعر بلد نیستم برات بنویسم . ولی خوندم چیزایی که نوشته بودی . قشنگه . احساس خوبس به آدم می ده . چقدر وبلاگت روشنه . سلامت باشی
من یک کافه دارم سراسر از زن. یک فرصتگاه مختصری برای مراقبه های تنانه. از خواب بیا. آن جا چیزهایی دارم از فنجان لب پریده تا … .
هیچ حرف تازه ای نیست/ be sun
سلام و درود. سارا خانم. سارا اسم دختر عمه ی منه و واقعا اسم قشنگیه. من یه وبلاگ سینمایی دارم و دارم یه کار جدید می کنم . خوشحال می شم شما را تو بلاگم ببینم. بتادینش خیلی حال داد.
خیلی خوبه که می تونی بخوابی. من حتما همه اش به خودم می گفتم که شاید امشب آخرین شب باشد و همه چیز را ضایع می کردم این طور.
سلام . امیدواریم حالتون خوب باشه . ممنون از مطالب زیباتون . ما حدود ۱۲ نفریم که وبلاگی داریم به نام حلقه ی باران ( http://www.halghe_baran.myblog.ir ) خوشحال می شیم به ما سر بزنید و ما رو لینک کنید . ضمنا” شما لینک ما هستید . موفق و پاینده باشید :
دیشب وقتی سرم را روی زمین گذاشته بودم و زیر نور مهتاب مورچه ها را نگاه می کردم که با چه جدیتی خورده شیرینی های جامانده از یک عصرانه ی پر از خنده را به دهان می گیرند و تار و پود قالی را در می نوردند … خودم را دیدم . از بالای اتاق ، از بالای خانه ، از بالای کوچه ، از بالای محله خودم را دیدم که چقدر کوچکم . بالاتر رفتم . شهر را دیدم . از بالای دریای خزر . خاورمیانه ، آسیا ، از روی ماه خودم را دیدم که چقدر نیستم . مریخ . اورانوس . دورتر شدم و منظومه ی خورشید را دیدم . دیگر زمین هم نقطه ی گردانی بیش نبود ، چه رسد به من . کهکشان راه شیری ، چهار بازوی پیچ در پیچ منظومه ی مادر ، ابر کهکشان ها … و در آن تاریکی ، خلا و سکوت مطلق با خود اندیشیدم که در این اتاق تاریک با یک راه باریکه ی مهتاب روی قالی و مورچه های جدی و درخشان و این پرده های ساکن تر از دیوار… چرا گاهی دلم می گیرد ؟
خوانندگان عزیز:از قدیم خوانده ایم وشنیده ایم که:
هرسخن جایی وهرنکته مکانی دارد
سخن گفتن وآزادی ستایی ومرگ ستیزی البته فی نفسه از ارزش بالایی برخودار است.ولی نوشتن در وبلاگ دیگران در خارج از چهار چوبی که تعریف کرده اند وبه آن پایبند ند.مبارزه ای است که مخاطرات وهزینه هایش به دیگران هدیه شده است.قبلا هم مثل همین الان بی اجازه از خانم محمدی متواضعانه از باز دید کنندگان استدعا کرده ام .با پرخاشگری وبد اخلاقی موجبات محرومیت دوستداران پاگرد را ازاین چندلحظه آرامش وآرام در محیطی با صفا وصمیمی فراهم نیاوریم.امیدوارم این درخواست دوستانه برانگیزنده ملال وکدورتی نباشد ومایه رنجش عزیزی را فراهم نیاورد.
سارا : بسیار سپاس گزارم.
نیازی به سر و صدای بیهوده نیست.
همه می دانیم.
وبلاگ در خور تاملی است سارا جان
به بانو هم اگر خواستی سر بزن و اگر خواستی تبادل لینک کنیم
شادباشی و دیر زی گرامی !
بوی بتادین وبیمارستان اگر چه دلچسب نیست
اما در این شعر زیبا خوب چسبید.
اگه بگم شعرت ای بدک نبود حتما می خوای به خودت بگیری در کل اگه کسی از من تعریفی چیزی بکنه خب معمولا باور نمی کنم شما رو نمی دونم
درود.
گهگاه زیباست.
خوشحال میشوم سر بزنید و دلخراش نقد کنید.
خوب برای تو.
بدرود.
به نظر من به جای شعر مطلب دیکه بذارید وبه جای خودستایی وبه رخ کشیدن استعداد شعر وهنرمندی خود مطالبی جالب بذارید امیدوارم ازرک کویی من نرنجیده باشید
دربادی عمر کسی سراغ ازدل غمزده زمان نمی کیرد
انکه ادای ارامش دارد خود درکیر ناارامی ذهن است، خودخبرندارد
کسانی که ارامش رامی جویند تنها ترینند جون انهادرخودنمی نکرندوارامش رادرخود نمی جویند
راستی ارامش سیری جند؟
وبلاگ زیبایی داری موفق باشی به خونه منم بیا خوشحال می شم
رازسکوت رانم نم اشک می داند، غم تنهایی عشق راخلوت شب می داند،