مراقبه

آخرهای شب
از آینه بیرون می‌آید
شانه‌ها و کمرم را نوازش می‌کند
دست‌هایم را می‌بوسد
دریچه‌های قلبم را بتادین می‌زند
باندهایم را عوض می‌کند
می‌گوید
قوی باش
و من
پیش از آن که
به صورتش نگاه کنم
به خواب می‌روم
آرام

دیدگاه ها . «مراقبه»

  1. سارا جان
    من از خواننده‌های ثابت این‌جام، ولی بی‌سر و صدا. خیلی عادت به کامنت گذاشتن ندارم.ولی دوست‌داشتم بدونید خواندن این‌جا یکی از لحظه‌های ناب‌ئه برای من، چیزی شبیه به همان بتادین مالیدن به دریچه‌های قلب.
    برقرار باشید.

  2. همین که جراتش رو داری از دیدنش یا به طور کلی از دیدن صرف نظر کنی وبخوابی کلیه !
    راستی بده دفترچه ات رو هم تمدید کنه ،‌چون داره شلوغ میشه آمار عزیزانی که :
    امن یجیب میخونن!

  3. سلام و درود. سارا خانم. سارا اسم دختر عمه ی منه و واقعا اسم قشنگیه. من یه وبلاگ سینمایی دارم و دارم یه کار جدید می کنم . خوشحال می شم شما را تو بلاگم ببینم. بتادینش خیلی حال داد.

  4. سلام . امیدواریم حالتون خوب باشه . ممنون از مطالب زیباتون . ما حدود ۱۲ نفریم که وبلاگی داریم به نام حلقه ی باران ( http://www.halghe_baran.myblog.ir ) خوشحال می شیم به ما سر بزنید و ما رو لینک کنید . ضمنا” شما لینک ما هستید . موفق و پاینده باشید :
    دیشب وقتی سرم را روی زمین گذاشته بودم و زیر نور مهتاب مورچه ها را نگاه می کردم که با چه جدیتی خورده شیرینی های جامانده از یک عصرانه ی پر از خنده را به دهان می گیرند و تار و پود قالی را در می نوردند … خودم را دیدم . از بالای اتاق ، از بالای خانه ، از بالای کوچه ، از بالای محله خودم را دیدم که چقدر کوچکم . بالاتر رفتم . شهر را دیدم . از بالای دریای خزر . خاورمیانه ، آسیا ، از روی ماه خودم را دیدم که چقدر نیستم . مریخ . اورانوس . دورتر شدم و منظومه ی خورشید را دیدم . دیگر زمین هم نقطه ی گردانی بیش نبود ، چه رسد به من . کهکشان راه شیری ، چهار بازوی پیچ در پیچ منظومه ی مادر ، ابر کهکشان ها … و در آن تاریکی ، خلا و سکوت مطلق با خود اندیشیدم که در این اتاق تاریک با یک راه باریکه ی مهتاب روی قالی و مورچه های جدی و درخشان و این پرده های ساکن تر از دیوار… چرا گاهی دلم می گیرد ؟

  5. خوانندگان عزیز:از قدیم خوانده ایم وشنیده ایم که:
    هرسخن جایی وهرنکته مکانی دارد
    سخن گفتن وآزادی ستایی ومرگ ستیزی البته فی نفسه از ارزش بالایی برخودار است.ولی نوشتن در وبلاگ دیگران در خارج از چهار چوبی که تعریف کرده اند وبه آن پایبند ند.مبارزه ای است که مخاطرات وهزینه هایش به دیگران هدیه شده است.قبلا هم مثل همین الان بی اجازه از خانم محمدی متواضعانه از باز دید کنندگان استدعا کرده ام .با پرخاشگری وبد اخلاقی موجبات محرومیت دوستداران پاگرد را ازاین چندلحظه آرامش وآرام در محیطی با صفا وصمیمی فراهم نیاوریم.امیدوارم این درخواست دوستانه برانگیزنده ملال وکدورتی نباشد ومایه رنجش عزیزی را فراهم نیاورد.
    سارا : بسیار سپاس گزارم.
    نیازی به سر و صدای بیهوده نیست.
    همه می دانیم.

  6. به نظر من به جای شعر مطلب دیکه بذارید وبه جای خودستایی وبه رخ کشیدن استعداد شعر وهنرمندی خود مطالبی جالب بذارید امیدوارم ازرک کویی من نرنجیده باشید

  7. دربادی عمر کسی سراغ ازدل غمزده زمان نمی کیرد
    انکه ادای ارامش دارد خود درکیر ناارامی ذهن است، خودخبرندارد
    کسانی که ارامش رامی جویند تنها ترینند جون انهادرخودنمی نکرندوارامش رادرخود نمی جویند
    راستی ارامش سیری جند؟

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.