نمیدانستم
آخرین بارست
نقرهایی موهایت را کوتاه میکنم
کاش دیوانهوار آنها را
میبوسیدم و میبوسیدم و میبوسیدم
نمیدانستم
آخرین بارست
تن روشنت را میشویم
دستها و کمر و پهلوی خستهات را
کاش آنها را
بیشتر و بیشتر و بیشتر
نوازش میکردم
سرمیگذاشتم بر شانهی دردناکت
سلسلهی رنجهایم
سرمیگذاشتم بر تاریخ راستین زندگیام
بر سینهات
من نام ندارم
بیخانمان شدهام
کج و مج راه میروم در کوچهی فراش باشی
در خیابانهایی که تو نام قدیمشان را میدانستی
ماجرای زن صیغهای ناصرالدین شاه
داستان شمسی و طوبا و قمر خانوم
قصهی انتریهای سرگردان تهران را
تو میدانستی
تو برایم گفته بودی
دیروز
مادر زنگ زد این جا
بغض داشت
گفت
گندمت را بگذار سبز شود
یادت نرود
دارد بهار میآید
مادربزرگ رفته
او دیگر زنگ نخواهد زد
46 دیدگاه دربارهٔ «عزیز»
دیدگاهها بسته شدهاند.
روحش شاد
سرمیگذاشتم بر شانهی دردناکت
سلسلهی رنجهایم)
زیبا بود…
زیبا و …..
سارا !سارا ! سارای عزیز …. !
اگر پایان کار ما خدا نبود هیچ کس نمیتوانست از عهده یرنج هایی که میبریم برآید.ویکی از تلخ ترین این رنجها وداع های ناخواسته ایست که با آن مواجه میشویم.
اگر کسی بداند پایان کار خدا نیست چگونه باید تحمل کند؟
…
خدا اینجاست در وجود من و تو جای دور نرو نه در ناممکنات
وبلاگ زیبا- وبلاگ زیبا – وبلاگ زیبا
طراحی زیبا – طراحی زیبا- طراحی زیبا
امیدوارم موفق باشید
حس بصری خوبی منتقل می شه چون دیزاین صفحه کاملا به مطالب زیبای اون جهت می ده و این یعنی موفقیت.
من وبلاگمو مدتهاست تنها گذاشتم. اما از دیدن بلاگ شما لذت بردم.
تسلیت خانمی
خوشحالم می نویسی.
من که فعلا دارم راه می روم و راه می روم.
اگر شعری دستم بیاید می خوانم و راه می روم.
اگر آهنگ زیبایی دستم برسد گوش می کنم و راه می روم.
اگر دوستی باشد با هم راه می رویم…
اگر چیزی نبود می نشینم و فکر می کنم اینهایی که رد می شوند چه فکری در مورد این موهای آشفته و ریش نتراشیده می کنند.
من تا آخر تعطیلات خانه نشین خواهم شد.
سال نو مبارک
آرزوها:
۱- کتابت چاپ بشه = (وازرت «فرهنگ و ارشاد» تبدیل به وازرت «فرهنگ» شود)
۲- دوست ۳ ساله ی فرانسوی نازت ایران بماند.
۳- چهارده دی که برسد… فکر کنی جوان تر شده ای.
۴- اینقدر شعر بنویسی که ندانی چطور برای همه بخوانی. (منظورم شعرهای پیمانکاری نیست)
آبی باشی سارا
بسیار زیبا و تاثیرگذار بود.
عید رو هم بهت تبریک می گم
امیدوارم همیشه موفق باشی
سلام
جسارتم را ببخش
ناچارم آنچه می بینم بگویم
اگر خوب و از دل نمی نوشتی هرگز و هرگز نمی گفتم…
پاگرد شما در واقع پاگرد نیست،چه که پاگردها علی القاعده به بالا یا پایین هدایت می کنند…
اما پاگرد شما همچو میدانیست که تنها یک ورودی و خروجی توامان دارد،یعنی گرد است و افکار ،صرفا به آن وارد و سپس خارج می شوند و از این تلاش به هیچ نتیجه ای در قالب تبادل نمی رسند…
البته هر کس در انتخاب شیوه اختیار تام دارد،و دقیقا نوع تصمیم گیری در این مقطع است که به انسانها سطح می دهد… حتما فرمها را دیدی…
خیلی بد ـ بد ـ متوسط ـ خوب ـخیلی…
شاید شما را همین حد شنیدن کفایت است
و الباقی گفتن بباید…
یوسف عزیز سارا در وبلاگ خود برای خود ودوستارانش مینویسد البته رای وانتقاد شما محترم ومغتنم است .ولی خب سلیقه ها فرق میکند بعنولن کسی که بیست سال اتز عمر سی وپنج ساله اش راد رباز خوانی آثار دیگران وگهگاهی نیز در سرودن صرف کرده است.در ارزش هنری کارهای سارا تردید ندارم .من مطمئنم که مه وخورشید وفلک دارند شاعری ماندگار به ادبیات ما تقدیم می کنند .بنابر این خواهش میکنم این کنج قناعت رااز هزار سال شعر فارسی از مانگیرید انشااله که سارا نیز مداخله ناخوانده مرا برمن خواهد بخشید.موفق ومستدام باشید .
artashعزیز:نمیخواهم پاگردزاتبدیل به تریبون شخصی خودکنم .بنابراین بطور خلاصه میگویم ماممکن است در وجود خدا شک کنیم ولی اطمینان به نبودن خدا خیلی سخت است .من هیچ وقت نمی توانم آن قدر بیرحم باشم که باا نکار خدا خود را یتیم نمایم
salam Sara jaan
omidvaaram ke bishtar be labkhandhaaie ghashange azizi fekr koni ke doost daashte hamishe labkhand bezani
joodaaiee sakhteh vali omid be didaare dobaareh raahat taresh mikoneh
tasliat migam
و من هم نمیدانستم که دارد میرود …بوسیدمش اما دیگر به من نگاه نمیکرد …دیگر لبخند نمیزد …دیگر بیتابانه دلواپسم نبود..بوسیدمش اما ….. من هم گندم سبز خواهم کرد اما او نیست .او دیگر نگران آرزوهای من نیست . ..و من خوشحالم که او دیگر نگران کسی نیست و برای هیچ کس غصه نمیخورد و دیگر نمیگویدمواظب خودت باش .نمیدانم با نبودنش چطور کنار خواهم آمد .اما میدانم او دیگر نگران هیچ چیز نیست .دارد بهار می آید .مادر بزرگ رفته او دیگر زنگ نخواهد زد .شعرت را که خواندم دلم پر بود کلی گریستم . حالا در هر قطره اشکی گرمی دستانش را حس میکنم.
سارا جان روانش شاد.
حرف تازه؟ حرف من تازه نیست سارا، دلم برای گذشته تنگ شده. برای آینه، برای سارا. برای سارا، آنگاه که حرف تازه داشت. برای سارا آنگاه که می گفت «وطن را می شود خرید، اما نمی توان فروخت». (ببخش اگر کلمات را اشتباه نوشتم، مال خیلی وقت پیش است به گمانم.)
ممنونم که سر زدی
آیینه رو دیدم دست مریزاد
*
من برادر خورشیدم
گیرم که باورم نکنند
آلوده ام به عشق
و هرشب
با تیغی دو لب
تراش بر می دارم
***
به تقوایم اندرزی می دهند
مؤمنانی
که آزادی در بساطشان
دخترکی ست تنها
که در جیغی مرگبار
بکارت خود را
از دست میدهد.
***
به چه
می اندیشم ؟
– به غبار نا مانا
روشنی های در راه
و خدایی مهربان
که در سینه ی من است
که شرافت انسان را عزیز می دارد.
***
کسانی به آزادی
آلوده ام میخوانند
کسانی عطر او را
از تنفس من احساس می کنند
***
ای گامهاتان آتش
دست هاتان آبی
کشور شما دو نیمکره ی زمین است
مرا وطنی نیست
اگر از هوای جهانم جدا کنند
وتف میکنم
به رخسار آدمی زادگان منگ
که گند تفاله ی جهل می پراکنند
وتاریخ مرده ی خود را
فخر می فروشند.
گیرم کورش یلی بود آزاده گی را
اینان اما
انسان را به پرنده که نه
به زندانی کوچک
با نام” سرزمین من”
پاس می دارند.
***
آلوده ام به عشق
بوی کبوتر می دهم
و فردا را
همین امروز
زندگی میکنم .
*
خرداد ۷۸ – م. ش
سارا جان
غمت را بهت تسلیت میگم
و نوروز را تبریگ
پر از جوانه باشی ای درخت پاییزی
بدرود
خواندمش و گریستم برای خودم ..و موهای سفید مادر بزرگم
ما هم برایش گندم سبز کرده ایم
از کسی نمی پرسـند چه هنگام می تواند خـدانگهدار بگوید
از عادات انـسـانـیـش نمی پرسـند
از خویشـتـنـش نمی یرسند
زمانی
به ناگاه
باید
با آن رو در روی درآید
تاب آرد
بپذیرد
وداع را
درد مرگ را
فرو ریختن را ،
تا
دیگربار
بتواند که برخیزد
مرا در غم بی تسلایت شریک بدان . مادر بزرگم نیمه ی من است . بغض کرده ام .خدایا یعنی میشود این روز را نبینم :(
او مرد ودر کنار پدر زیر خاک رفت
اقوامش آمدند پی سر سلامتی
یک ختم هم گرفته شد و پر بدک نبود
بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند
لطف شما زیاد
اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
این حرفها برای تو مادر نمیشود.
.
.
.
تسلای اشک کجا
و
تسلای تسلیت کجا
سبزه هایی که هر سال او سبزشان میکرد برایمان….با چه دست و دلی بر سفره های هفت سینمان جای بگیرند ؟
گندم ها چگونه جوانه کنند
بی او
مرگ پایان کبوتر نیست
کاشکی تا هستیم قدر همو بدونیم
………
از خوندن شعرهاتون لذت بردم نوشته هاتون زیباست
***
خدانگهدار
زمانی هر بار که کامپیوتر را روشن میکردم جایم اینجا بود.
خیلی وقت بود نیامده بودم سارا
خیلی وقت
…
رازِ گریه هایِ فقط در بارانَت را جار میزنند ،
چشمهایِ سرخ و صدایِ گرفته ات !
بمیرم …
من امسال عزیز ندارم
تو هم ؟
روحشون قرین رحمت
سلام
یه خواهشی دارم یه خواهش کوچیک
میخوام یه لطفی بکنید
ازتون خواهش میکنم این موزیکه وبتونو برا دانلود برارید من از وقتی اومذم اینجا روانیه این موزیک شدم اگه لطف کنید اینو برا دانلوذ بزارید خیلی ممنونتون میشم یا اکه نتونستید لینکشو برام بفرستید
ازتون خواهش میکنم
همیشه شاد باشید
سلام
خوب اگه نمیخواهید تو وبتون لینکشو بزارید تو همین نظرات لینکشو بزارید میام می بینم
داره دیونم میکنه این موزیکه خواهش میکنم لینک دانلودشو بزارید
مرسی
متاسفم
هیچی نمی گم چون نمی دونم چی باید بگم
سارا جان عیدت مبارک
امیدوارم سالی سرشار از موفقیت برات باشه.
من که با وبلاگت خیلی حال کردم
حسابی امسال جای عزیز خالیه. خیلی خیلی شعرت قشنگ بود.
سلام
بیا پیشم
دوباره سلام
خوب هستین سارا خانوم
سارا خانوم لینکشو بزارید دیگه منتظرم
ممنون از راهنماییت خیلی ممنون
نوروز خوش بگذرد
با۲ شعر از بهار به روزم
گل باشی
نمی دانستم این آخرین باری نخواهد بود که می آیم و میخوانم و با خود سوغات میبرم. / مشتاق دیدار
یکسال با عشق به اینجا آمدم و شعرهایت را جرعه جرعه سر کشیدم.
عیدت مبارک امیدوارم هر جا که هستی خوش و شاد باشی!
ســــــــــــــــــــــــــــــــال نو مبـــــــــــــــــــارک
خوشا نوروز و شادباد بهار نو
روحش قرین رحمت باد.
سلام من اولین باری که وب شما را دیدم . چیزی نمیتونم بگم . کاش میتونستم تو ایام خوش شما با شما شما اشنا میشدم . بهتون تسلیت میگم . انشاا.. سال خوبی داشته باشید .
چقدر حس مشترک.منم مثل تو روزای اخر سالی مادربزرگمو از دست دادم و مادرم هم همین جمله رو گفت.
صمیمانه بهت تسلیت میگم.
من حرفهایت را می فهمم! واین حرف کمی نیست