نقاشی

این شعر ممکن است باعث سرگیجه شود، پس از خواندن آن سخنرانی نکنید.
دارم بیدار می‌شوم
می‌خواهم پلک‌هایم را باز کنم
می‌گوید تکان نخور
تکان نمی‌خورم
دوباره خواب می‌روم
در فیگوری دیگر بیدار می‌شوم
لب‌هایم را اندکی باز می‌کنم
می‌گوید تکان نخور
خط‌ها باید قوی باشند
تا بی آن که بیدار شوی
تو را از کاغذ بیرون بیاورند
خواب می‌بینم
فیگورهایم را کنار هم چیده
حیرت زده قدم می‌زند
نمی‌داند
زنی را کشیده که خواب است
یا
خوابی را کشیده که
زن است

دیدگاه ها . «نقاشی»

  1. یادم نیست خواب میدیدم که اسبی سیاه با یالهای بلند و آشفته هستم که
    دارم توی باد میدوم یا شاید اصلاً یه اسب وحشی سیاهم و خواب می بینم
    که آدمم یا ….
    یا نکنه خودم و اسب سیاه وحشی و باد و دویدن توی رویا و حقیقت ، همه ،
    همه فقط خوابِ یکی دیگه ایم ؟

  2. اگر دوست نداشته باشم خطوط ام دق الباب دیگران باشد مسطوراتم را در نهان خانه پستوی خرابه ای که میشود نام آن را دل نهاد چال خواهم کرد.
    به هر حال یکی از زیباترین کارهاتون هست
    پس اگر میشود زیبا نوشت ، میشود تحسین کرد.

  3. سارا خانم سلام
    وبلاگ هیجان انگیزی داری
    نمیدونم شاید تاثیر موسیقی وبلاگت باشه
    خیلی زیباست
    اگه لطف کنی و به من سری بزنی و آدرس این موسیقی رو بهم بدی میتونم تو وبلاگم ازش استفاده کنم
    منتظر شما هستم…
    تقدیم به شما:
    به کوچ می سپارمت
    پرنده ای که پشت سر
    مرا به خاطرات دور
    به خانه سوق می دهی
    به کوچ می سپارمت
    عزیز آشیانه پر
    که در عزیمت عبور
    نوید شوق می دهی
    تو را به ساحت بهار
    بخوان بر آن امید زرد
    که من به رد پای گل
    نشانه ها نهاده ام
    تو را به جان حنجره
    بخوان بر آن مزار درد
    که من به انتظار عشق
    هنوز جان نداده ام…
    (مسعود)
    http://www.romance.parsiblog.com

  4. سلام سارا
    خبرهای خوب و بدی شنیده ام.
    بی خبر بودم… حافظ چیزهایی گفت…
    آسیه امینی؟ راسته؟
    وبلاگ منیرو رو خوندی؟ اونم از اونجا صداش در اومده.
    شعر رو هم چند باره خوندم. باید باز بخوانم.
    هوای اصفهان هنوز خوب است

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.