صبح
چین دامنش را که شکافته بود
میدوخت
دوباره شب
میرفت
دوباره نفس نفس زنان
باز میگشت
دوباره صبح زود
چین دامنش را
که میگفت گرفته به پرچینها
آرام و با دقت
میدوخت
دوباره شب
میرفت
دوباره چین دامنش به جایی میگرفت
آرام و با دقت
دوباره میدوخت
دوباره شب میشد
دوباره
میرفت
دیدگاه ها . «مینا»
دیدگاهها بسته شدهاند.
می ترسم از مرگ سارا
نکند آمده و بی خبریم.
خبر داری؟
سلام …راست ودروغ این قضیه به من ربطی ندارد … به روزم ..ممنون سرمی زنید
دلم به پاگرد خوش است
زندگی هم پاگرد داره؟
به مینا بگویید خیالش را به
یک شب بدوزد
به
یک فرد
و یا حتی به
یک مرد
تا دامنش در گیر پرچین ها نگردد
باز من رو وادار کردی بنویسم به جای خوندن
خبر خوش این که تو هنوز میتونی بنویسی و من هنوز میتونم تلخ هم باشه حرف تازه رو بنویسم حتی اگر فیلتر بشه
هنوز هستم.
هنوز می آیم
دوست دارم .
مینا اولین کسی نیست که بی شرمی های دیگران را بادستهای کوچک ونحیفش پاک میکند.
مینا دامن اش پاک است اگر چاک چاک چاک….