از خاطر نمیروم
میمانم
بر تنهای تک تک شما
حسادتی را بیدار نمیکنم
سبک و ملایم و بیبند و بارم
زنها به شما دل میبازند
آرام میگیرند در کنارتان
هرجا بروید
آدمیان خیره سرمیچرخانند
و چه ساده
بو میبرند که
پای عشقی در میان است
دیدگاه ها . «بوی موزون»
دیدگاهها بسته شدهاند.
مجله ی الکترونیکی ” وازنا ” به صورت تخصصی به ترجمه ی شعر جهان ، نقد شعر ، ارائه ی مقالات تحلیلی و انتقادی و نظریه های ادبی معاصر ، معرفی آثار شاعران ایران ، معرفی اشعار کارگاهی ، معرفی کتاب های شعر و نقد می پردازد. هیأت تحریریه ی این رسانه ی ادبی متشکل از شعرآموزان مؤسسه ی هنری – فرهنگی کارنامه (مرتبط با مجله ی ادبی کارنامه) است که شاعر فقید آقای منوچهر آتشی سرپرستی آن را به عهده داشت و هم اکنون نیز توسط آقای حافظ موسوی اداره می شود. از جمله ویژگی های این رسانه اختصاصی بودن اشعار ترجمه شده در آن است که انحصارا ً و برای نخستین باردر این مجله نشر یافته اند.
افزون بر این ، مجله ی شعر وازنا از طریق برگزاری همایش های ماهانه از شاعران شناخته شده ی کشور دعوت نموده و به نقد و بررسی آثارشان می پردازد ؛ می توان از میان میهمانانی که در همایش های وازنا شرکت جسته اند و با خواندن اشعار خود و همچنین ارائه ی دیدگاه ها و نقطه نظراتشان پیرامون شعر و ادبیات شرکت کنندگان را بهره مند نموده اند به آقایان سید علی صالحی ، شمس لنگرودی و خانم فرشته ی ساری اشاره کرد. همچنین انجمن کارگاهی شعر آن هر هفته در روز یکشنبه به نقد و گفت و گو پیرامون اشعار خود کارگاهیان است، دایر می باشد.
شایان ذکراست که این نشریه ، فارغ از هر گونه موضع گیری خاصی ، شعرهای ارسال شده ی فعالان در عرصه ی شعر و ادبیات سرتاسر کشور را در وب گاه خود منتشر نموده و از هر گونه همکاری و مشارکتی نیز صمیمانه استقبال می کند.
برای بازدید از وازنا ، ایجاد پیوند اینترنتی ، آغاز همکاری و همچنین ارسال آثارتان به این نشریه به آدرس اینترنتی http://www.vazna.com مراجعه نمایید.
داستان تکراری ایام …
…
سلام. موسیقی وبلاگت چیه؟ که اینقدر خوبه؟ شعرهات هم خوبن… کشف کردم اینجارو از طریق وبلاگ علیرضا جزایری
اهل ِ سرزمین ِ گـُلُ بلبلم!
رؤیاهام ُ
آرزوهام ُ
خاطره هام ُ مصادره کردن!
دست ِ راستم توقیفه!
نوک مدادم شکسته!
یه خیاط باشی ِ ناشی
با نخ ُ سوزن لبام ُ دوخته!
اما هنوز زنده ام!
اگه نفس کشیدن،
تنها معنی ِ زنده بودن باشه!
اگه زندگی
همین جون دادن ِ دم به دم باشه،
هنوز زنده ام
دلتنگم سارا
درد کودکی دور شکمم دایره می زند
دلتنگم سارا
سرش را به آستانه ام می کوبد
اما تن به دنیا نمی دهد
سارا چقدر دلتنگم
وقتی که در آهیانه ی این صدای کبود شده ی درد
خونی بر سفیدیه کاغذ می بینم
که داد می زند شعرم مرده است
سارا چقدر دلتنگ کودک مرده ام هستم
بعضی وقتها اینجوری خیلی بهتره
سلام :
عهد کرده بودم که که وبلاگ شما را همواره بخوانم وکامنت بگذارم بی آن که یادم باشد دریای زندگی چه موج های خونفشانی دارد .چندروزی از نعمت این فرصت محروم بودم آرزومیکنم تا باد دیگر چنین نباشد وحقه مهر به همان مهرونشان سابق باشد.موفق وشادو سرشار از سرود باشی که حدیث دل های سوخته به راز میگویی.
خیلی خوب بود شعر بی چاره مخصوصا. دست شما درد نکنه خیلی جالب بود! اجازه می دهید ما در دوهفته نامه خود به نام نسیم آن را چاپ کنیم؟