آن نگارین ِ چربدست استاد*

زنی که تنهاست
زیبا هم اگر باشد
خاطر جمع!
تنها
تکیه می‌دهد
به دیوار ِ زمان
و
آواز می‌خواند
* داستانی نه تازه
…همچنین در گشاد و شمع افروخت
آن نگارین ِ چربدست استاد
گوشمالی به چنگ داد و نشست
پس چراغ نهاد بر دم آب
هرچه از ما به یک عتاب ببرد
داستانی نه تازه کرد آری
آن ز یغمای ما به ره شادان،
رفت و دیگر نه بر قفاش نگاه
از خرابی‌ی ماش آبادان
دل از ما ولی خراب ببرد!
نیما، فروردین ۱۳۲۵

دیدگاه ها . «آن نگارین ِ چربدست استاد*»

  1. سلام
    روزای زیاد بود سر نزده بودم
    الان که امدم خوشحالم
    شعرهای خوبی بود.
    توی این واویلای بستن و کشتن و بردن همین که می نویسی و می نویسیم و می خوانیم خیلی است.
    ببخشید
    اعصابم از بستن شرق بد به هم ریخته
    نمی دونم صبح ها چی کار کنم.
    خوش باشی
    بای

  2. با درود به شما و انتخاب زیبایتان . خانم محمدی مدتهاست که از اشعارتان می خوانم . اشعارتان بدون هیچ تعارفی بسیار زبیاست و زبان حال نسلی است که می آید و شاید نسل مارا شلاق کش می کنی. نمی دانم خانم محمدی امید دارم که در همه حال پیروز و سرفراز باشید و در اهدافتان پابرجا و استوار .
    گاهی که خیلی آزرده خاطر می شوم قطعه سالها پیش نوشته ام با خود تکرار می کنم .
    این دستهای بسته را
    از بند دیرین بگشای
    تا جهانی را برایت
    بارور کنم

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.