بیکشتی در آبهای من
بادبان میگشاید
لنگری که نکشیدهام
تکان تکانههای بدنه
بیکشتی
در آبهای من
موج میشکنی ناخدا!
دستی میکشم از دور
به نگاهی
که دیدهبانی میدهد
سکانی که نگرفتهام
سینهی کشتی شکافته میشود
مدالها در آسمان غرق میشود
عرشه بیقایق نجات
تا دماغهای
که در آب فرو خواهد رفت
کتایون ریزخراتی
منبع: وازنا
دیدگاه ها . «ناخدا»
دیدگاهها بسته شدهاند.
خانم محمدی
سارا خانم
احسن
عالی بود
خیلی خوشحالم که سایت شما رو دیدم
امروز خبری بد در مورد یه روسپی شنیدم
روسپی رو سرچ کردم
و
وبلاگ تو رو پیدا کردم
زیباست
من شما رو لینک می کنم
از شعر شما با عنوان ” مادر روسپی من ” استفتده می کنم بتذکر منبع
راضی باش
خیلی خوشحال شدم
موفق باشی
فیلم “جزیره آهنی” را دیدین؟
سلام. علاقه ی زیادی به خواندن شعر دارم. وبلاگ شما با این فضای آرام و سفیدش با این شعرها و موسیقی به من آرامش عجیبی می ده. امیدوارم همیشه باشید.
سلام .
نوشته های زیبایی داری
امیدوارم همیشه بمانی
سبز باشی
سلام من و گلی را پذیرا باشید .
او
نعل می کند تمام اسب ها را
در
باران
تا…
***
تمام نقاشی هاش اسب دارد
او
نعل می کند تمام اسب ها را
در
باران
تا
آن مرد بیاید
در باران
با سبد
سلام. چه خوب کردید از این کار خانم ریزخراتی استفاده کردید.این کار یکی از بهترین شعرهای ایشان است. در ضمن چرا از خودتان برای وازنا کار جدید نمیفرستید؟ منتظریم. موفق باشید
جالب بود موفق باشی