تنها برکهای که در آن برهنه میشوم
تنهایی است
آن جا تن میشویم
آوازهایی میخوانم که واژههاشان را نمیدانم
تنهایی
و آن گوزن ناآرام
با شاخهای پیچخورده
که آهسته آهسته در غروب راه میافتد
سر بالا میگیرد
شامهی قویاش مسیری بر میگزیند
شاخهایش
شاخههای خشک و باکرهی بیشه را کنار میزند
تنهایی
و بیدار کردن انعکاس آب در چشمان درشت و گیاهخوار گوزن
شاید جنگلها جنگل دور
قرنها قرن فاصله
تنهایی
و خواندن آواز
آوازی که
گوزنی وحشی
با شاخهای پیچخورده را
در بیشهای دور
بیخواب کرده
*
.
.
.
همراه این ترانه :
PROSPERO’S SPEECH
Music by Loreena McKennitt. Words by William Shakespeare
29 دیدگاه دربارهٔ «تنهایی»
دیدگاهها بسته شدهاند.
چه فضای لطیفی دارید شما !
سارای عزیز! سارای خیلی عزیز! …
سلام
وقتی وبلاگت رو دیدم خیلی یه حسای خوبی بهم دست داد .
اجازه میدین تبادل لینک داشته باشیم.
زیبا بود زیبا.چند بار خواندمش و نمی دانم چند بار دیگر هم خواهم خواند.
ممنون
تنهائی گوزن را
میان جمعیت تنها
– میان جمع تنهایان –
چگونه یافته ای؟
گوزن تنها
در بیشه زارهای زیبای کانادا
و تنهائی غوک بی سامان
در بیابان های سوزان کویر
…
چقدر در این برکه خودم را شستم.
سلام ..
تن …ها ! درسته تن ! در جنگی تن به تن
من تنها …. و تنهایی خود چند تن !
ممنون / استفاده بردم
این شعرتون رو خیلی دوست داشتم.
تقدیرم را باز می شناسم
اخگر و یخ و عشق و تنهای را حس می کنم
می لرزم می مانم و باز تنها می شوم …
خواندم
سلام
شاید بگویم زیبا ترین شعری بود که از شما خواندم…
و با مصاحبه ای با حافظ موسوی به روزم
بای
وای چه قد وبلاگتون آرامش بخش!فقط یه موسیقی (آرامش بخش!)کم داره!و یه چن تا قرص(از نوع آرام بخش!)ویه…………
راستی سارا جون با من دوس میشی؟آخه منم مثه خودت خیلی تنهام!
salame garm be saraye aziz.cheghadr mohite webloget ro dost daram.fazai ke shayad hargez be omram nadidam.besyar besyar ziba minewisi.deli daram tanhatar az dele to.sahar 22 sale az alman(köln
شعرت رو خوندم…
گرمم شد.
…
عریان شدم…
تو! هم آغوشم کردی در گله ی گوزنهای بدخواب.
ممنونم
به من دست نزنید
من ممنوعام
من شقایق را در آینه کُشتهام
و همانگونه که آفریدم عشق را
به آغوش خاک سپردم.
به من دست نزنید
یأس را در ریههایم نفس کشیدهام
و تاریکی سایه بر من افکند
آنگاه که آرزوهایم به من خندیدند
کُنج تنهایی را خزیدهام
و کوروار، چنگ به همه چیز زدهام
زندگی
عشق
مبارزه
به من دست نزنید
که پوسیدهام
و در آینه مُکرر شده آنچه بر من گذشته است
وقتی غروب کردم
هوا آفتابی بود
و همه میخندیدند
به من دست نزنید
که اهل اینجا نیستم.
من فرزند زَروانم
باشد که تاریکی گناهم است
به کدامین جُرم در قعر وَیل به زنجیر کشیدهاید روح مرا،
همزادم را دشمن یافتم
آنگاه که با جامه ای از مهر به پیشوازش آمدم.
“دستانم را کاشتم”
دهها بار
نرویدند
باور کنید، باور کنید
من اهل اینجا نیستم.
در آن سوی رؤیاها میزیم
و دَهشت واقعیت را
در فراسوی احساس
حس میکنم
من مغلوب ابدی زَوالم .
آری به من دست نزنید
که شکستنم
دریای تاریکی را ارزانیتان میدارد
و آنگاه است که شرمسار میشوید از خویش
آینه عریانیتان را چه مبتذل نشان خواهد داد .
تنهایی
و بیدار کردن انعکاس آب در چشمان درشت و گیاهخوار گوزن
شاید جنگلها جنگل دور
قرنها قرن فاصله
تنهایی
و خواندن آواز
.
.
.
گاهی اوقات سخنی برای گفتن نمی ماند
و اولین
امیر صادقی
چیزی میگوید که شنیده ام
این اولین بار بود این صفحه رو میدیدم//زیبا بود.
خانم ها وآقایان
شماداریدآخربازی ساموئل بکت رامی بینید /لطفا
نیم خیزشویدوبرای ورودناما جعفری به بازی دست بزنید
سلام
هین اولین بار که مهمون دفترتون میشم
فوقولادس
منتظر متنای زیبات هستم
موفق باشی
با دود و دم سرفه و معرفی یک لینک بروزم
سلام
واقعا؛ شعرهای فوق العاده ای مینویسی
من لینکت. گذاشتم تو وبلگم
خوشحال میشم بهم سر بزنی…
قدیما اینجا اومده بودم … اما از این به بعد هی اینجا میام … و .. مرسی از بابت تنهاییِ این شعر زیبا .
می بینی؟
رنج ها را می گویم
و دردهای جهان را
و تمام بی تویی ها را
که چه آرام و آسوده
خوابیده اند
روزی که مرگ من
به دنیا خواهد آمد.
احساس از هر انچه که باشد زیباست
زندگی خواهم کرد روزی خواهم نوشت روزی خواهم خواند و بعد….. من مرده ام
سلام … نمیدانم از کجا آمده ای که نوایت شبیه دلتنگی ها و رنگ اشکهایت انگار شبیه باران نیمه شبان من است. نمیدانم … تنها میدانم که آنقدر پر شده ام که شبیه بیکلام ترین بغض های روزگارم. فکر کنم سمفونی بارانم را از این فاصله با گوش دل بتوانی بشنوی. … عاشق تا ابد : هادی_ ۲۶ ساله از اهواز
سلام …. خیلی تنهام دیشب برای اولین بار سایتت رو دیدم خیلی ارامش بخشه…یه بغضی دارم اروم نمیگیرم اگه تو دلت واسه یه ادم تنها جا داشتی رو من حساب کن
………….
مینا جان
این روزها می آیند و می روند
آرام نگاه شان کنم مهربان
سارا
سلام سارا جون خسته نباشی ممنون که قابل دونستی و جوابمو دادی ولی این روز ها دارن سخت میانو میرن نمیدونم تا کی تحمل میکنم هروزهروز دارم بیشتر به تنهاییم عادت میکنم ….. عاشقه اهنگه سایتت شدم ممنون به خاطره زحماتت tnx
………………….
:)
سارا