تنهایی

Lasolitude850321.jpg
تنها برکه‌ای که در آن برهنه می‌شوم
تنهایی است
آن جا تن می‌شویم
آوازهایی می‌خوانم که واژه‌هاشان را نمی‌دانم
تنهایی
و آن گوزن نا‌آرام
با شاخ‌های پیچ‌خورده
که آهسته آهسته در غروب راه می‌افتد
سر بالا می‌گیرد
شامه‌ی قوی‌اش مسیری بر می‌گزیند
شاخ‌هایش
شاخه‌های خشک و باکره‌ی بیشه را کنار می‌زند
تنهایی
و بیدار کردن انعکاس آب در چشمان درشت و گیاه‌خوار گوزن
شاید جنگل‌ها جنگل دور
قرن‌ها قرن فاصله
تنهایی
و خواندن آواز
آوازی که
گوزنی وحشی
با شاخ‌های پیچ‌خورده را
در بیشه‌ای دور
بی‌خواب کرده
*
.
.
.
همراه این ترانه :
PROSPERO’S SPEECH
Music by Loreena McKennitt. Words by William Shakespeare

29 دیدگاه دربارهٔ «تنهایی»

  1. به من دست نزنید
    من ممنوع‌ام
    من شقایق را در آینه کُشته‌ام
    و همان‌گونه که آفریدم عشق را
    به آغوش خاک سپردم.
    به من دست نزنید
    یأس را در ریه‌هایم نفس کشیده‌ام
    و تاریکی سایه بر من افکند
    آنگاه که آرزوهایم به من خندیدند
    کُنج تنهایی را خزیده‌ام
    و کوروار، چنگ به همه چیز زده‌ام
    زندگی
    عشق
    مبارزه
    به من دست نزنید
    که پوسیده‌ام
    و در آینه مُکرر شده آنچه بر من گذشته است
    وقتی غروب کردم
    هوا آفتابی بود
    و همه می‌خندیدند
    به من دست نزنید
    که اهل اینجا نیستم.
    من فرزند زَروانم
    باشد که تاریکی گناهم است
    به کدامین جُرم در قعر وَیل به زنجیر کشیده‌اید روح مرا،
    همزادم را دشمن یافتم
    آنگاه که با جامه ای از مهر به پیشوازش آمدم.
    “دستانم را کاشتم”
    ده‌ها بار
    نرویدند
    باور کنید، باور کنید
    من اهل اینجا نیستم.
    در آن سوی رؤیاها می‌زیم
    و دَهشت واقعیت را
    در فراسوی احساس
    حس می‌کنم
    من مغلوب ابدی زَوالم .
    آری به من دست نزنید
    که شکستنم
    دریای تاریکی را ارزانیتان می‌دارد
    و آنگاه است که شرمسار می‌شوید از خویش
    آینه عریانیتان را چه مبتذل نشان خواهد داد .

  2. تنهایی
    و بیدار کردن انعکاس آب در چشمان درشت و گیاه‌خوار گوزن
    شاید جنگل‌ها جنگل دور
    قرن‌ها قرن فاصله
    تنهایی
    و خواندن آواز
    .
    .
    .
    گاهی اوقات سخنی برای گفتن نمی ماند
    و اولین
    امیر صادقی
    چیزی میگوید که شنیده ام

  3. سلام … نمیدانم از کجا آمده ای که نوایت شبیه دلتنگی ها و رنگ اشکهایت انگار شبیه باران نیمه شبان من است. نمیدانم … تنها میدانم که آنقدر پر شده ام که شبیه بیکلام ترین بغض های روزگارم. فکر کنم سمفونی بارانم را از این فاصله با گوش دل بتوانی بشنوی. … عاشق تا ابد : هادی_ ۲۶ ساله از اهواز

  4. سلام …. خیلی تنهام دیشب برای اولین بار سایتت رو دیدم خیلی ارامش بخشه…یه بغضی دارم اروم نمیگیرم اگه تو دلت واسه یه ادم تنها جا داشتی رو من حساب کن
    ………….
    مینا جان
    این روزها می آیند و می روند
    آرام نگاه شان کنم مهربان
    سارا

  5. سلام سارا جون خسته نباشی ممنون که قابل دونستی و جوابمو دادی ولی این روز ها دارن سخت میانو میرن نمیدونم تا کی تحمل میکنم هروزهروز دارم بیشتر به تنهاییم عادت میکنم ….. عاشقه اهنگه سایتت شدم ممنون به خاطره زحماتت tnx
    ………………….
    :)
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.