دوچرخهی من
خوشبختترین دوچرخهی دنیاست
اسمش پرنده ست
روی زین و سبد و فرمانش
نقش پرنده دارد
هرجا پارکش کنم
بچهها
دوچرخهها و سهچرخههاشان را
به او تکیه میدهند
وقتی برمیگردم
پرنده و جوجهها کولاژی زیبا شدهاند
و من
عضو افتخاری زیباترین گالری هنری جهان
دیدگاه ها . «دوچرخهی من»
دیدگاهها بسته شدهاند.
با آن منگوله های رنگی پره ها
چقدر خوب که وبلاگ آفریده شد!!!!!
وگرنه من بجز خطوط ملایم چهره ات دیگه از کجا می تونستم مطمین بشم که اینقدر طبعت لطیف و دوست داشتنه؟؟!!
و چقدر این تصویر حیف که اگر به نقاشی درنیاد! من نقاش نیستم اما دیدم که سایه های ملایم آبی و قهو ه ای آبرنگ رو…!
سارا جان دلم نمی خواهد خسته ببینمت. ولی می فهمم چرا خسته ای. با این حال فکر می کنم که تو یک خوشبختی داری که خیلی ها ندارند. شعر در خونت هست. می تونی خستگی ات را هم شعر کنی. نمی دانم شاید هم خیلی سخت تر باشد اما فکر می کنم که در عین خستگی و ملال بیشتر از این ادمهای بی تفاوت و بی حس زندگی می کنی. مرسی برای شعرهای زیبایت
سارا جانم سلام
عالی بود. هر وقت دلم برات تنگ می شه یه تک پا به پاگرد سر میزنم. دلم برات تنگ شده. دوست دارم شاعرانه زندگی کنم. مثل تو،زندگی را عمیقا فهمیدن و مثل جرعهای آب گوارا نوشیدن.
سر کلاس نیلوفر گوله بودم،یک کارگردان جوان که مستندی در مورد جستجوی هویت یک نوجوان مسلمان مراکشی ایتالیایی ساخته بود با فیلمش در کلاس حضور داشت،نیلوفر میگفت خیلی دلش میخواهد بتواند مثل یک هنرمند کارکند.
به امید دیدار