ماه توی جوی افتاده بود
زبالهها رد میشدند
خیارهای گندیده
گوجههای له و بد بو
ماه ته جوی افتاده بود
یک پریِ آرام با دو چشم درشت و سیاه
هیچ لب از لب باز نمیکرد
هیچ نقرهایاش کم نمیشد
دیدگاه ها . «یک شب برفی»
دیدگاهها بسته شدهاند.
ماه توی جوی افتاده بود
زبالهها رد میشدند
خیارهای گندیده
گوجههای له و بد بو
ماه ته جوی افتاده بود
یک پریِ آرام با دو چشم درشت و سیاه
هیچ لب از لب باز نمیکرد
هیچ نقرهایاش کم نمیشد
دیدگاهها بسته شدهاند.
سلام
چند باری است که بواسطه ی ((طبل حلبی)) به این پاگرد سر می زنم چند شعرتان را خیلی دوست دارم .
اینبار به قول این لوطی های سر گذر ! خوش داشتم از شما تشکر کنم به خاطر شعر هایتان…
وااااااااای ی ی ی ی ی . چقدر زیبا.!روی ماهتو می بوسم.
زیبا بود … یاد شعر فروغ افتادم :
داشتم با همه جنبش هایم
مثل آبی راکد
ته نشین می شدم آرام آرام
داشتم لرد می بستم در گودالم
و آنگاه…
ماه تنها بود …
اما هر چه صدایش زدم جوابم را نداد.
انگار قهر قهر بود…
حرفی نیست بانو جز اینکه مثل همیشه زیبا بود …
زیبا بود
آفریــــــن …
سلام
خوشحالم که با این واژگان که جدا از شما زندگی می کند اشنا شدمژ
سربزنین
شاد باشین
سلام
خوشحالم که با این واژگان که جدا از شما زندگی می کند اشنا شدم
سربزنین
شاد باشین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
آی………….
دمت گرم و سرت خوش باد !
سلامم را تو پاسخ گوی
در بگشای!
زیبا یاد پری فروغ افتادم
با بهترین ارزوها
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت ….
چشم به راه
همچنان چشم به راه تنها باقی مانده ازنسل مرگ
کسی گیتارش را در حیات خانه شان کاشت
و جز کابوسی بی رحم و سیاه چیزی نصیبش نشد
چرا از شب میترسی
به آفتاب نگاه کن که چگونه جای خود را به هزار ستاره می دهد
وماه ناگاه حق همه را می گیرد
آخر تو که نمی سوزی چرا نور می دهی !
همچنان چشم به راه تا روزی که ماه هم بسوزد . نور بدهد