داور به نفع میگیرد
حریف دوپینگ کرده
دروغ هم که حناق نیست
زمین اما مال ماست
وطن را میشود فروخت
اما
نمیتوان خرید
دیدگاه ها . «بازی»
دیدگاهها بسته شدهاند.
داور به نفع میگیرد
حریف دوپینگ کرده
دروغ هم که حناق نیست
زمین اما مال ماست
وطن را میشود فروخت
اما
نمیتوان خرید
دیدگاهها بسته شدهاند.
فکر کنم میشه بذاریش توی دسته شعر . همیشه وقتی داور به نفع می گیره می تونی امیدوار باشی که زمین مال توئه .
خیلی زیبا بود …
وطن را می شود فروخت
ولی نمی شود خرید
نمی دانی این حرفت چقدر به دلم نشست
آن هم در روزهایی که همه از رفتن و بی وطنی می گویند
این جمله وطن را می شود فروخت ولی نمی توان خرید واقعا که انسان را تحت تاثیر قرار می دهد و با صورتک موافقم.به عنوان یک وطن پرست از شما تشکر می کنم و با اجازه تان لینکتان کردم.موفق باشید.
:)
حناق هم نمیآورد.
گویا و روشن گفتی، مرسی.
سارای عزیز نمیدانم که هستی و کجایی… فقط این قدر میدانم که دوستت دارم چون صریح و فوقالعاذه مینویسی. و عجیب است که هیچ کنجکاوی نمیکنم از تو بیشتر بدانم. میخواهم همین طور ایدهآلی در ذهنم بمانی
شعرهاتان زیبا و صریح است. من خودم شعر نمی کم اما شعری از فروغ نوشتم که فکر می کنم بیانگر مردم این زمانه ماست. ضمنا با اجازه من لینک شما رو در لیست دوستان قرار دادم.
چقدر زیبا …. چه جادوی مسحور کنندهایی دارد این شعر …. با اجازهی شما آنرا در وبلاگم نقل میکنم .
…سلام بانو
اینجارا بارها ورق زده ام ، آنقدر زیبا می نویسید که به عادت تکرار مبتلا نمی شوید
هربار خواستم از حضورم ردپایی را کامنت کنم واژه ای درشان بیان احساسم نیافتم
ای کاش می شد واژه ای خلق کنم که برای معنا کردنش نیازمند واژه های مصرف شده نباشم ، آنگاه بی شک آن واژه را تقدیم شما می کردم
سخت است در ذهنم شما را از نوشته هاتان رها کنم اما باید
وطن بازی… !!
کدوم دوپینگ، کدوم داور، از چی داری گپ میزنی… آهان فهمیدم… نکنه منظورت انتخاباته… مگه داورم داره… راستی دوپینگم میکنن… شوخی بود… هر کی یه جور فکر میکنه عزیز و تو بلاگستان همه در مورد انتخابات منفی فکر میکنن… .
موطن ادمی در قلب کسانیست که دوستش دارند … انگار اینجا هیچ کس آینده مارو دوست نداشت .
دختر معرکه ای … معرکه ..
…
خرید؟
فروش؟
وطن!
ازسیاست دیگر
بیزار شده ام!
وطنم را اما
تا همیشه دوست می دارم
هر که بر آن فرمان براند!
.
.
.
با سلام مطلب زیبایی داشتید بسیار زیبا بود ما هم به روز هستیم به ما سر بزن(من و داداشم) وما تازه وبلاگ زدین نظر بدین تا با نظر دادنتون وبلاگ اندکی بهتر شود
من فکر می کنم گاهی وطن به یه مفهوم دردناک تبدیل می شه… مثل خدا… گاهی
سلام
خوندم.سارای مهربون انگار دوپینگی بنده خدا خودشو خراب کرد.وطن را نمی توان خرید اما می شود با آرزویش زنده ماند.اگه این یه بازی بود پس کاش می ذاشتیمش واسه بچه ها.همه چی یه بازیه.همه چی واسه بچه ها.من هیچ حسی نسبت به وطنم ندارم.سارا من همون کسی هستم که از تو نظر می خواست.گفتی پرواز را….حالا می گم انقدر بالم زخمی شده که پرواز را می خواهم فراموش کنم اجازه می دهی؟؟؟؟؟؟؟؟؟الکترون
زندگی یه فاحشه است….ارزش چندانی نداره «الکترون»
وتن را در حراجی به نرخ بالا می فروشند …
تو اگر طالب ان هستی در حراج شرکت کن و رقمی بالا تر را اعلام کن….
ان وقت خواهی دید که وتن را می شود خرید…اما بهای ان سنگین است….
(وتن را با ط دسته دار نمی نویسم.. چون دوست ندارم غریبه ای از طنابش بالا بیاید)
salAm,
There is a single word in this piece, ‘ammA’, the first one, which makes a whole lot of difference.
If it were not for that word, I would have had hard time to call it a poem but darn! It is a very intelligent piece of poetry.
What is also interesting in your works is the appearance of modern vocabulary, contemporary words which are there without any effort, they are included as any other word effortlessly and that makes your works contemporary yet they are here to stay, they are not sentimentalism of the moment, from girls and boys of 18 years old ;) They carry the weight of years and years of experience so ‘dast marizAd’.
سلام
چشمانت را خوب باز کن
با دقت نگاه کن
ببین شاید …
شاید داری اشتباه می کنی نه
چشمانت را هم ببند
شاید آینه هم دروغ بگوید
اما به صدایی از قلبت می آید گوش بده
او همیشه راست می گوید
همیشه…
سلام
زیبا بود برای تبادل لینک حاضرم اگر خواستید خبرم نمایید با تشکر
یادداشت های شما همیشه برای من ارزشمند است،
گاهی حس یک شعر دیگر سراغم می آید،
گاهی یک اشتباه اساسی ام را می بینم،
و گاه …
از آقای منوچهر بابت دنبال کردن و نقد کردن کارهایم و همین طور دیگر دوستان بسیار سپاس گزارم.
داور؟در نوشته اخیرش؟