یک لحظه از یک روز
آرام و نرم
میآید
و حرف پنهانش را میزند
حتا اگر خفته باشی
بیدارت میکند
و حرف پنهانش را میزند
پس آن گاه
دوباره محو میشود
آرام و نرم
مانند یک لحظه
کنار جادهی بنفش کودکیام را دیدم، شهاب مقربین، تهران: آهنگی دیگر، ۱۳۸۲
و :
پرویز کلانتری، نقاش و نویسنده
دیدگاه ها . «یک لحظه»
دیدگاهها بسته شدهاند.
و تو می مانی و آوار فاش شدهء حرف های پنهان
تو می مانی و بی خوابی های شبانه
که اینبار که آمد
-آرام و نرم-
دیگر در خواب نباشی!
و از او بخواهی
آوار حرف های پنهانش را با هم بر دوش کشید
اما نمی آید
نمی آید
نه آرام
نه نرم
دیگر نمی آید!
.
.
.
شعر جالبیه طبع لطیفی داری
ازت تعریف کردم به وبلاگ منم سر بزنی شاید بهم لینک بدی
دیدی منم چقد صادقم
در همان لحظه؛
و درست در همان لحظه
تمام آرزوهایت را
دوره کن!
شاید این لحظه
همان باشد
…
سلام..می نو یسم:انسان وقت خویش است /وفت ارزو/وقت جنون /و…وقت مرگ خویش است/انسان خود نوشته ای است وقتیکه(نوشتن:فاصله ی دو مرگ است)منتظر حضورتان هستم
کاش یک لحظه را می شنیدیم و درمی یافتیم چه باید بکنیم……
خیلی جالب شعر میگید اما من فقط سواد خوندنشونو دارم هنر نوشتنشو ندارم اما باز اگه بیسوادا را هم را میدید میام و شعراتونو میخونم :)
موفق باشی
رامتین ..
مرسی سارا مرسی
salam
weblogetetoon zibast
ye sari bezanid be site dokhtarak ke roozaneh ba akhbar va mozuat marboot be zanan arayesh mishe
agar khabr va matlabi darid baramoon beferestid:
amma kabar movasagh bashe lotfan
zanborak@yahoo.com
merci 7 bye
inam site ma:
http://www.dokhtarak.org
email dorost ine:
zanbooorak@yahoo.com
۳ ta o dare :)
من به آن لحظه دلخوشم
سلام باز هم زیبا بود.من هنوز منتظر حضور شما تو وبلاگم هستم….
va che ghadr bade ke too in lahze too khabe gheflat bashi