جهان پیشینم را انکار میکنم،
جهان تازهام را دوست نمیدارم،
پس گریزگاه کجاست!
اگر چشمانت سرنوشت من نباشد؟
غاده السمان (۱۹۴۱)، ابدیت، لحظهی عشق، ترجمهی عبدالحسین فرزاد، تهران: چشمه، ۱۳۸۳
دیدگاه ها . «دو چشم فرنگی»
دیدگاهها بسته شدهاند.
جهان پیشینم را انکار میکنم،
جهان تازهام را دوست نمیدارم،
پس گریزگاه کجاست!
اگر چشمانت سرنوشت من نباشد؟
غاده السمان (۱۹۴۱)، ابدیت، لحظهی عشق، ترجمهی عبدالحسین فرزاد، تهران: چشمه، ۱۳۸۳
دیدگاهها بسته شدهاند.
جهان پیشینم را دوست می دارم
جهان تازهام را انکار میکنم
سرنوشت من همین است
من از چشم های فرنگی بیزارم!
گزیری نیست
جز به شب
روز را گریزی نیست !
.
پس از چندین روز
سرانجام در پاگردت راهم دادند
…
به عقب باز خواهم گشت
به روزی که نه منی بود و نه تویی
و جهان از من تهی خواهد شد
شاید خدا
برای سر نوشتم
قصهء دیگری بسراید!
قصه ای بی حضور روشن تو
آن هنگام
جای من کجا خواهد بود؟!
دو جهان دور … اگر نباشد احساس می کنم که دوباره باید غاده السمان را بخوانم و از هوا و اینه ها را و بر قرابت های ذهنی و زبانی تاملی شاید … همین حالا ممنون از این انتخاب