*
سالها پیش از این
پیشگویان گفتهبودند
شبی ماه خواهد گرفت
و دزدان به قبیلهی ما خواهند زد
و هر چه داریم با خود خواهند برد
دیشب پیرترین زن قبیله خواب دیدهاست
که ماه میگیرد
امشب همه هرچه داشتند را پنهان کردهاند
من اما
نام و یاد تو را بر سر در خیمهام آویختهام
که با آنها نیز تنها بودهام
(طاهره عبرالحنان)
این شعر را آقای اردشیر رستمی برایم خواند، رد شاعر را پیدا نکردم،
شعر سینه به سینه از شمال عراق به کردهای ایرانی رسیدهبود…
طاهره!
چقدر حرف مانده در سینهی ما!
طاهره!
چرا ماهُ دادن به شبهای تار…
چرا ماهُ میدن به شبهای تار…
طاهره، خواهرم! شرق است این همه این جا میبینی!؟
دیدگاه ها . «پیرترین زن قبیله»
دیدگاهها بسته شدهاند.
ماه را می دهند به شب های تار،
«…و شب از راه میرسد،
بی ستاره ترین شب ها!
چرا که در زمین پاکی نیست.
زمین ار خوبی د راستی بی بهره است.
و آسمان زمین،
بی ستاره ترین آسمان هاست!»
شاملو
(سرود مردی که تنها به راه می رود)
فضای جالب و دلنشینی داشت .
شعر خیلی آشناییه. نمیدونم کجا شنیدهامش. همون ولی رو میگم ها. وگرنه این ماهو دادن به شبهای تار که خود شجریانه داره میخونه!
قبیله را بردند… نام تو ماند روی شن..
تو چشم انداز دریا دیوار کشیده اند /
جلو روی کوهها دیوار کسیده اند/
بر مسیر جنگلها دیوار کشیده اند ./
به چشمهایم دست می کشم/
دیوار نکشیده اند/
بر نگاهم چادر سیاه کشیده اند
من خود را به در خیمه آویخته ام
که تنها یادگارم از تو هیچ است
…
پیروز باشی
باحال بید