یونس

پسر بچه‌ای شیطان کاش
زنگ این خانه را می‌زد
از صلیب آشپرخانه
تا رستاخیز آیفون
و شنیدن صدای خالی خیابان
چقدر رویا!
چقدر رنج!
چقدر پرواز!

8 thoughts on “یونس

  1. مرا به کودکی ام بردی
    زمانی که دور از چشم مادر
    زنگ خانه ها را می زدم
    و مادرم مجبور بود مسیر خلوت خیابان را دوباره بازگردد تا طلب آمرزش کند !

    کاش می دانستم در کدام خیابانی و خانه ات چه رنگی ست !

  2. برای همین است که هورا میگشد
    باور کن نفسهایم دلتنگند
    باور نمیکنی
    خراب نگاهم کن
    با اسطوره ها که بخواب میروی
    کسی با تو شوخی میکند
    همین امشب و ….

Comments are closed.