تهران، حوالی پیچ شمیران، بهار ۸۳
من نیمی از یک شعر را مینویسم نیم دیگرش را …
خوابهاتان و بادبادکها…
مخاطب خوب نعمت است.
من از شما سپاس گزارم.
.
.
.
چیزی میان دو فرم
ادریس یحیا
الهام
عمق
و…
و کسانی دیگر که دوست داشتند تنها بمانند
یا کسانی که من نامشان را نمیدانم…
.
.
.
لا لا لا لایی
لا لا لا لایی
.
.
.
قورباغه ساکت خوابیده بیشه
دیدگاه ها . «تقدیم به شما»
دیدگاهها بسته شدهاند.
من خودم را جزو کسانی که اسمشان را نمی دانی بحساب آوردم .
ممنون :)
برای عکست ممنون ،برای ما غنیمته.:).این وجود گرمه تو که همرو به اینجا میکشونه
قورباغه ساکت خوابیده بیشه…فکر کنم بچه که بودم هر شب ساعت ۹ رادیو پخشش میکرد!
نوشتهء خوب هم نعمت است.فضای لطیف و خاطرات خوش…/ما هم ممنونیم…!
ای عزیز!
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست/
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود/
صحنه پیوسته به پاست/
خوش آن نغمه که مردم بسپارند به یاد/
شادمان و نیک اندیش باشی
بعد از آن …
یکی بود یکی نبود…
من همیشه در انتظار رویایی دیگرم.
شادزی!
…
اینقدر از خوندن شعرات لذت می برم که سپاسگذاری ات فروتنانه است…
آره
شهر ما بیشه زاری ست
مملو از قورباغه
لالایی هم بی فایده است
قورباغه های شهر ما
کرند.
وقتی دستهایم را فراموش میکردم
تو می آمدی
و برگ می ریخت
و نردبان خاطره هایم کوتاه می شد .
.
.
.
تو نیمی از حقیقتی را مینویسی که من قادر به دیدنش نبوده و نیستم .
( ممنون . ممنون . و باز هم ممنون)
یعنی چی اونوقت ؟ بوی هجرت میاد ؟!
عکسش جالب بود اما شعرش را نپسندیدم البته خوب حق هر شاعری است که هر نوع شعری را امتحان کند
هر دو نردبانند یکی به نور و دیگری …