لیوان به سادگی افتاد
به سادگی شکست
موزاییک ها گفتند
ای وای، دوباره حالش غریب شد!
کاسه بلور لبه آبی
از روی میز خم شد:
نوبت من همین روز هاست دوستان!
دستش را ناخودآگاه
کشید روی خرده شیشه ها باز
ساده نبود جمع کردنشان اما
پایه میز به تمسخر گفت:
دوباره می برد دستش را
بس که خام است این!
تنگ قدیمی فیروزه ای
سر چرخاند:
ای بابا!
ما که بیهوده سوختیم
بگذار گذر خود مزه کند!
گل سرخ خشکیده داخل تنگ
شانه بالا انداخت:
جسارت آنچه بر سرش می آورد
باید داشته باشد!
دختر زیر لب آواز می خواند:
جور از حبیب خوش تر کز مدعی رعایت
دیدگاه ها . «دل صنوبر»
دیدگاهها بسته شدهاند.
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی ؟
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
عکس روی دیوار حتما
دیده که کی لیوان رو شکسته
سلام.وب جالبی داری.موفق و موید باشی.وقت کردی سری به کلبه ما بزن.قربانت.بای.راستی لینک یادتون نره
سارای نازنین :
از تهران تا فجیره را نوشتم
کاش فلش بلد بودم و فلشش می کردم
اما می تونه ایده ی خوبی باشه
قربانت
علی ن
نترس بگو . دل شکستن که جرم نیست .
قوت این شعر زاویه نگاه اونه. شما تو این شعر بخوبی تونستید از حاشیه به متن برسید.موفق باشید
جالب!…
منم با این شعر حافظ حال کردم .جور از حبیب خوش تر کز مدعی رعایت.
نه! نه! نه!
اول از همه قاب عکس روی دیوار افتاده و شکسته بود.
نه . شکستن همیشه هم بد نیست .وقتی بیاد لیوانهای شکسته شده توی سطل زباله فکر می کنم . واژه شکستن برام لذت بخشه .
همیشه..اینجوریه آخرش..چرا؟؟؟؟
تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ماست
دل دریا رو نوشتی همه دنیا رو نوشتی
دل ما را بنویس……..
این همه احساس وتصویر ، از کجا می آیند..