میخواستم بخندم
هیچکس نبود
آینه خواب رفته بود روی شانهی دیوار
سر پنجره به ماه گرم بود
میخواستم بخندم
هیچکس نبود
دیدگاه ها . «شعری با انگشت روی خاک میز»
دیدگاهها بسته شدهاند.
میخواستم بخندم
هیچکس نبود
آینه خواب رفته بود روی شانهی دیوار
سر پنجره به ماه گرم بود
میخواستم بخندم
هیچکس نبود
دیدگاهها بسته شدهاند.
نبودی . خنده هات گم شده بودند.
آینه سر به شانه دیوار گذاشت و گریست
بغض دریچه سر گشود و شکوه به ماه برد
ماه گلی از گیسوی ستاره چید و
از تو گفت.
آسمان شنید و مهربان نگاهت کرد. تو دیدیش ، خندیدی و گفتی
آب رفته به جوی باز میگردد همیشه
اگر که تنها
بستر برکه از شیب شتاب
کمی کم کند..
حالا بخند..
می خوام برم
پا ندارم
می خوام بمونم
جا ندارم
می خوام بخونم
صدا ندارم
…
…
چقدر عالی بود…
چیزی نیست
جز تحسین شعر شما
که بشکند توبه را
زندگی بخشد
شور بیافریند
خنده بر لب آورد
حتی وقتی کسی نیست
حتی خودم !
بخند
به آسمان آبی بالای سرت
آسمان چشمان آبی خداوند است
که با دلهره تو را می نگرد.
زیباترین لبخند:
لبخند تمسخرآمیز یک مبارز در یک دادخواهی….
هفتاد
dar roshanayee fahmidan bazeeye koodakan ast razhadar tariki vatan darand