مرد آخر، مرد گرم

شب بود
چهار مرد
گنگ و خمیده
گرد آتشی بی جان
جمع بودند
مرد اول گفت
شبی
میان موج ها، طوفان ها
نهنگی را دو نیمه کرده است
مرد دیگر گفت
در بیابانی دور
سه حرامی را
به یکی مشت پولادی
بی نفس کرده است
مرد سوم گفت
دراز گیسو ترین زن قبیله را
پشت کوه ها برده است
مرد آخر
ساکت بود
باد می آمد
سرد بود
ماه پشت ابر بود

دیدگاه ها . «مرد آخر، مرد گرم»

  1. بین زمین و آسمان نردبانی است
    سکوت است در اوج این نردبان
    گفتار و نوشتار چیزی نیستند
    جز پله هایی در میان
    نباید بر آن پا نهاد مگر به نرمی و گذرا
    گفتن ناگزیر و مقاومت ناپذیر
    دیر یا زود
    زبان باز می کند …
    نوشتن نیز …
    تنها سکوت است تهی از آزار
    سوت است نخستین و پسین
    سکوت عشق ورزی است
    و هنگامی که چنین نیست
    بی فلاکت بارتر از غوغا است
    (‌کریستین بوبن )‌

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.