اگر بیست یا سی سال دیگر زنده باشم، تا پایان عمر متن/شعر خوب فارسی برای خواندن هست. همواره کتابی شگفتانگیز هست که بازش کنم بخوانم و با خودم بگویم چطور این را زودتر نخواندم.
فکر میکنم به اینکه ادامهی شعر کهن فارسی چرا به اینجا رسید و اصلاً چه شد شعر کهن فارسی و به نقش نیما یوشیج فکر میکنم به اینکه کارش چه تاثیری داشت بر این سنت کهن و هر از چندی به فکری و پاسخی نزدیک و دور میشوم و روشن است این چنین پرسشهایی چندبعدی هستند و میتوان با پرسش دقیقتر به پرسشی دیگر رسید. زنجیرهای از پرسشهای بیپاسخ.
گاهی زیادی موضوع را جدی میگیرم و خیال میکنم پاسخ من دست کم برای خودم گرهای را باز میکند که میدانم در نهایت نمیکند و آیین چرخ گردان بود. روزگار است این.
مهر مفگن برین سرای سپنج
کین جهان پاک بازیی نیرنج
نیک او را فسانه واری شو
بد او را کمرت سخت بتنج
رودکی
خوشم میآید که رودکی پاک را اینجا به معنی کاملاً، تمام و یکسره به کار میبرد. مثل طرف پاک عقلش را از دست داد.
فعلاً خاطر جمع تا بعداً.
سایت در حال بازسازیست