_ چه کیمیا، چه دلربا!
زنِ کسی میشوید
پاهای سپیدش را
در آب تیرهگون.
میان ابرها
ماه میتابد
چنان دورادور
که کس به آن دست نمییابد
_چه دلربا، چه کیمیا!
شوهرِ کسی میگذرد
در زورقی سپید
بر نهر تیرهگون
خواستم بپرسم از مرد
پیشنهادش چه بود
اما پنهان شد ماه
در پس پشت ابرها.
• اکتاویو پاز، برگردان سعید سعیدپور، تهران: مروارید۱۳۸۳
“خواستم بپرسم از او
که پیشنهادش چه بود
ماه پنهان شد اما”
برگردانِ سعیدپور این است که من کمی تغییرش دادم.
By the stream
– How rare, how lovely
somebody’s wife
washing her white feet
in the dark water.
Moon shines
among the clouds
so far, so far
no one can reach it
– How lovely, how rare
somebody’s husband goes by
in a white boat
on the dark stream.
I was going to ask him
what he proposed,
but the moon hid
behind the clouds.
Octavio Paz
دسته: شاعران
A where without a who
کسی نیست
میان درختان
و من
نمیدانم کجا رفتهام
• اکتاویو پاز، برگردان سعید سعیدپور
• مترجم اسم شعر را” کجای بیکس” ترجمه کردهاند، به نظرمیرسد میتوان جایگزینی بهتر پیدا کرد.
و
After Life
به ویژه پاییز!
آزاده این موسیقی نیست، کسانی می خواهند چیزی بگویند
کسانی اسیر بی زبانی در بی زمانی
…
درهای تمام تالارها را باز بگذارید امشب …
فرزند عشق
هر شعری فرزند عشق است
کودکی سر راهی، حاصل پیوندی حرام
نخستین نوزاد، در پناه باد
کنار راه آهن.
برای دل، هم محراب است و هم دوزخ
برای دل، هم پردیس است و هم غم.
پدر؟ که می داند کیست
شاه، یا شاید یک راهزن.
آخر اما دل یکی است(گزینه شعر جهان)،مارینا تسوتایوا، برگردان احمد پوری،تهران: باغ نو،۱۳۸۰
یک لحظه
یک لحظه از یک روز
آرام و نرم
میآید
و حرف پنهانش را میزند
حتا اگر خفته باشی
بیدارت میکند
و حرف پنهانش را میزند
پس آن گاه
دوباره محو میشود
آرام و نرم
مانند یک لحظه
کنار جادهی بنفش کودکیام را دیدم، شهاب مقربین، تهران: آهنگی دیگر، ۱۳۸۲
و :
پرویز کلانتری، نقاش و نویسنده
پرنده
پرنده گفت : چه بویی چه آفتابی
آه بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت
پرنده از لب ایوان پرید
مثل پیامی پرید و رفت
پرندهی کوچک
پرنده فکر نمیکرد
پرنده روزنامه نمیخواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نمیشناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغهای خطر
در ارتفاع بیخبری میپرید
و لحظههای آبی را
دیوانهوار تجربه میکرد
پرنده آه فقط یک پرنده بود
فروغ فرخزاد
دو چشم فرنگی
جهان پیشینم را انکار میکنم،
جهان تازهام را دوست نمیدارم،
پس گریزگاه کجاست!
اگر چشمانت سرنوشت من نباشد؟
غاده السمان (۱۹۴۱)، ابدیت، لحظهی عشق، ترجمهی عبدالحسین فرزاد، تهران: چشمه، ۱۳۸۳
خاطرهی بارانی
تو را راندم،
و ساکهایت را در پیادهرو افکندم
اما بارانیات که در خانهام مانده بود
هذیانگویبی سر داد،
و با اعتراض آستینهایش را برای در آغوش گرفتنم
به حرکت در آورد.
وآن گاه که بارانی را از پنجره پرتاب کردم،
همچنان که فرو میافتاد،
دستهای خالیاش را در باد برآورد،
چونان کسی که به نشانهی بدرود،
دستی برآورد
یا آن که فریاد زند: کمک!
غاده السمان(۱۹۴۱)، ابدیت، لحظهی عشق، ترجمه عبدالحسین فرزاد، تهران: چشمه،۱۳۸۳
من
نه آدمم نه گنجشک
اتفاقی کوچکم
هر بار میافتم
دو تکه میشوم
نیمی را باد میبرد
نیمی را مردی که نمیشناسم
پا برهنه تا صبح، گراناز موسوی(۱۳۵۲)، تهران: نشر سالی، ۱۳۷۹
برفی سنگین نشست…
برفی سنگین نشست…
درختی زیبا شد
درختی شکست
کنار جادهی بنفش کودکیام را دیدم، شهاب مقربین، تهران: آهنگی دیگر، ۱۳۸۲
کلیپ برف نو، روانبخش صادقی
شعر و صدای احمد شاملو، موسیقی کیتارو
آن لحظه
میجویم بی آنکه بیابم، به تنهایی مینویسم
کسی اینجا نیست، روز فرو میافتد، سال فرو میافتد،
من با لحظه سقوط میکنم، به اعماق میافتم،
کوره راه ناپیدایی روی آینهها
که تصویر شکستهی مرا تکرار میکند،
پا بر روزها میگذارم،
به جستجوی یک لحظه پا بر سایهام میگذارم،
من آن لحظه را میجویم که به دلکشی پرندهای است
من آفتاب را در ساعت پنج عصر میجویم
که آرام بر دیوارهای شنگرفی فرو میافتد،
اکتاویو پاز، سنگ آفتاب، ترجمهی احمد میرعلایی، تهران: کتاب زمان