یک لحظه

یک لحظه از یک روز
آرام و نرم
می‌آید
و حرف پنهانش را می‌زند
حتا اگر خفته باشی
بیدارت می‌کند
و حرف پنهانش را می‌زند
پس آن گاه
دوباره محو می‌شود
آرام و نرم
مانند یک لحظه
کنار جاده‌ی بنفش کودکی‌ام را دیدم، شهاب مقربین، تهران: آهنگی دیگر، ۱۳۸۲
و :
پرویز کلانتری، نقاش و نویسنده

دیدگاه ها . «یک لحظه»

  1. و تو می مانی و آوار فاش شدهء حرف های پنهان
    تو می مانی و بی خوابی های شبانه
    که اینبار که آمد
    -آرام و نرم-
    دیگر در خواب نباشی!
    و از او بخواهی
    آوار حرف های پنهانش را با هم بر دوش کشید
    اما نمی آید
    نمی آید
    نه آرام
    نه نرم
    دیگر نمی آید!
    .
    .
    .

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.