کارول

کارول در ورشو زندگی می‌کند
همسایه‌ها نمی‌دانند چه کاره است
برای یک مجله‌ی کم تیراژ ادبی
داستان‌های مصور می‌فرستد
قهوه‌اش را که هم می‌زند
قاشق‌ چای‌خوری‌اش را در می‌آورد
صورت کش‌آمده‌اش را در آن نگاه می‌کند
لبخندی احمقانه می‌زند
خوشش می‌آید
ته فنجانش روی کاغذها جا بی‌اندازد
گاهی رادیو را روشن می‌کند
کمی گوش می‌دهد
می‌گوید آشغال‌های لعنتی
دوباره خاموش می‌کند
میگرن که سراغم می‌آید
آن جا پرسه می‌زنم
بی آن که روحش خبر داشته باشد
از پنجره‌ی او
یک مسافرخانه‌ی قدیمی پیداست
آدم‌هایی که همیشه با چمدان در رفت و آمدند
نمی‌دانم
کارول هم میگرن دارد یا نه
شاید اکنون روی کاناپه‌ی من لم داده
بی آن که روحم خبر داشته باشد
پرده را کنار می‌زنم
از پنجره‌ی من چه چیزی پیداست ؟

دیدگاه ها . «کارول»

  1. سلام سارا !
    همیشه پاگرد را میخوانم و همیشه با خواندن شعرهای پاگرد از قساوتم تعجب می کنم که نشده یکبار بنویسم دست مریزاد دختر !
    باز هم از خودت شعر بنویس …
    پایدار باشی و برقرار

  2. سلام
    به خدا تویه این چهار ماهی که از آشنایی من با سایت شما میگزره این چندمین باریه که خواستم براتون کامنت بزارم اما نشده .چرا ؟نمی دونم .
    هفته پیش رفتم سراغ یکی از دوستانتون که از طریق ایشون از شما بخوام به من سر بزنید و روش کامنت گزاشتن تو این سایت رو یادم بدید .اما نیومدید .اگه این کامنت ارسال شد دوست دارم یه سر به وبلاگ من هم بزنید و درباره شعر هام و قصه های کوتاهم نظر بدید . ممنون می شم .

  3. سلام.سارا محمدی! به خاطر دو تا چیز از دستت عصبانیم.اول اینکه چطور اسم کتاب من به ذهن تو رسید که بذاریش روی وبلاگت.دلم می خواد توی یه فرصت سر این عنوان باهات بحث کنم ببینم واسه تو هم همون معنی رو می ده که واسه من؟ مگه ممکنه؟
    دوم اینکه مگه نمی دونی نباید این قدر فوق العاده نوشت؟

  4. رادیو را روشن می‌کند ” به گزارش خبرنگاری فاکس نیوز، این خانم نویسنده، چهار شنبه شب گذشته به علت نامعلومی ”
    – آشغال‌های لعنتی، هیچ برنامه‌ی دل‌نشینی ندارند.
    رادیو را خاموش می‌کند. دستمال سرش را محکم‌تر می‌بندد تا شاید کمی درد، وا گذارد.

  5. سلام
    در مقابل موج فیلترما هم نباید بیکار بنشینیم به انواع مختلف به خصوص ساخت بلاگ های متفاوت و رواج فیلتر شکن ها بتوانیم چندرغازی از حقوق اولیه امان دفاع کنیم.

  6. از پنجره ی تو زخمه های روح کارول پیداست نازنین
    همان ها که می درند و هیچ مرحمی را بر آن سازگار نیست جز ماندگاری روحی که مهر ورزی را از شعرهای من و تو و ما هرگز
    نمی دزدد

  7. پرده را کنار می زنم
    حالا دیگر از پنجره ی خودم نیز
    مسافرخانه ی قدیمی پیداست ..
    آدمهایی که
    همیشه با چمدان در رفت و آمدند ..
    راستی
    چمدانهایم مدتهاست که خاک خورده اند ..
    فنجان قهوه را بر می دارم
    جای آن را روی کاغذ برای کارول پست میکنم
    به همین سادگی !!

  8. دنبال اینم که کتابام رو به دست خواننده و علاقمند واقعی شعر برسونم تا خونده بشم،
    نقد بشم و برای کارای بعدیم از خواننده ها چیز یاد بگیرم .
    هر کی اومد تو وبلاگم و این نوشته رو خوند همونجا یه کامنت بزاره و بگه که چه
    راهی به ذهنش میرسه که چجوری کتاب رو به کسایی که میخوان برسونم.
    هر کی هم کتاب رو خواست ، بگه…

  9. سلام/ خیلی وقت بود اینجا نیامده بودم/ آخرین بار فصلی از یک داستان را اینجا خواندم و کامنت گذاشتم و رفتم/ ولی امشب احساس کردم به یه مهمونی اعیونی رفتم/ یه مهمونی که با آدماش غریبه ام و هیچ چیز من مثل اونا نیست/ مثل اولین مهمونی که توی این خراب شده رفتم و فکر کردم هیچوقت داخل آدمها نخواهم شد

  10. شاعر خواست شعری بگوید. دید تنها کلمه ای که با عشق هم قافیه می شود دمشق است. این شعر معنا های خوبی داشت. میدانی؟ در این روزگار بر خلاف قانون کپی رایت معنا ندارد. تیراژ ها اگرچه بالا ولی صفرند. حتی تیراژ برای خودمان هم صفر رقم می خورد. من از تاریکی خیلی می ترسم لیلا. همه مان خسته ایم. همه مان از تاریکی می ترسیم. همه مان می خواهیم مدت های طولانی سکوت کنیم. همه مان می خواهیم از اسممان خبری نباشد. اینجوری روراست تریم. همه مان وقتی یکی نگاهمان می کند گریه مان از رنگ و لعاب می افتد. گاهی که جایی اسمم را می نویسم بعد چند لحظه از خودم خوشم نمی آید. ما ها همه دوست داریم بدانیم کافر و مسلمان هیچ فرقی با هم ندارند. ما ها می خواهیم بدانیم که همه مان مخلوقیم. اما در جامعه من جواب سلام ها درست داده نمی شود. سلام[با آه نزدیک به ناله]. لیلا نمیخواهی مدت های مدید سکوت کنی؟

  11. اگه من ستاره نیستم اگه اسمونی نیستم اگه با زمین غریبم
    میتونم اواز باشم واسه خنیاگر خسته
    میتونم یه واژه باشم واسه خواب یه شاعر
    می تونم یه چتر باشم واسه بارونی چشمات
    می تونم یه مرهم باشم واسه زخم این تکیده
    می تونم یه خورجین باشم واسه کوله بار شعرا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.