امپراطوری خاک

دارم از یاد می‌برم
دست خط تنم را
نستعلیق شانه‌ها و منحنی خنده‌هایم را
باید برهنه شوم
بروم زیر آفتاب
پیش باد
رفته بودم سفر
مدیترانه به من خندید
گفت
چرا از آب می‌ترسی؟
امپراطوری ایران شکست خورده
قرارمان تابستان
بیا با ملاحان پیر فینیقیه
برویم دریا‌نوردی

دیدگاه ها . «امپراطوری خاک»

  1. سارا خانوم سلام
    همیشه دلم میخواسته با یه شاعر دوست بشم اگر تقاضای من بی جا نیست وخواستید بپذیرید به وبلاگم بیائید ودر صورتیکه کارم را پذیرفتید اجازه بدهید به هم لینک بدهیم اگر هم دلت نخواست عیب ندارد سر سوزنی از ارادت من نسبت به شما وشعر هایتان کم نمیشود من از طریق خط کشیده ها به اینجا آمدم به هر حال اگه قابل دونستی جوابش را در خیزران برایم بنویس
    با احترام اشتیاق ومحبت فراوان

  2. سارا جان سلام
    من مرضیه هستم . ما همدیگر را در دفتر آهنگ دیگر دیده ایم . یادت هست ؟ مدتهاست پاگرد را می خوانم . آدمهای زیادی شعر می گویند اما تنها بخشی از آنها روح را متاثر می کند . با اشتیاق می آیم و شعرهایت را بسیار دوست دارم .

  3. ولی امروز خیلی ها برای پیدا کردن
    این چیزها
    می روند
    سولاریم
    می روند جردن
    می گویند آنجا سرخ پوستی هست که زیر یک بشقاب پرنده می خواباندشان.
    به کسی نگویید ها
    یکی رفته بود زغال اخته شده بود.
    حالا من زغال اخته رو بگو
    که دارم برای ارتش دشمنان ابر
    سرخ پوستی می فرستم.
    مثل لوک بی باک.
    سه ابر پشت سر هم
    و یک ابر تکی
    یعنی شما
    بردین جلو تر نیاین.

  4. ولی امروز خیلی ها برای پیدا کردن
    این چیزها
    می روند
    سولاریم
    می روند جردن
    می گویند آنجا سرخ پوستی هست که زیر یک بشقاب پرنده می خواباندشان.
    به کسی نگویید ها
    یکی رفته بود زغال اخته شده بود.
    حالا من زغال اخته رو بگو
    که دارم برای ارتش دشمنان ابر
    سرخ پوستی می فرستم.
    مثل لوک بی باک.
    سه ابر پشت سر هم
    و یک ابر تکی
    یعنی شما
    بردین جلو تر نیاین.

  5. آینه هر ۱۵ روز یکبار گردگیری می شد
    شاید چند سال پیش بود
    روزهای من با هر نگاه
    جوانی هنوز پسوند مشخص تنم بود
    بعد از چند سالی
    نا امید از گردگیری آینه
    دو پاره خط فلش دار
    هفت پاره خط
    یک مربع
    یک فشار دگمه
    با طعم کنجکاوی
    مرا به طبقه پاگرد آورد
    از این همه گردگیری آینه در پاگرد
    بیشتر حسرت خوردم که نبودم
    شاید از عمر رفته ام
    تشکر از صاحب این پاگرد

  6. پنجمین جشنواره خیریه پیام امید
    بار دیگر با یاری پروردگار مهربان و کمک و همیاری تمام شما همراهان عزیز، جشنی پرشور و بازارچه ای دیگر در راه است.
    زمان برگزاری: روزهای چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه، ۲۴ و ۲۵ و ۲۶ بهمن ماه ۱۳۸۶ از ساعت ۱۰ صبح االی ۹ شب
    نشانی محل برگزاری بازارچه: تهران، خیابان ولیعصر، پایین تر از چهارراه پارک وی، روبروی رستوران سوپر استار، مجتمع فرهنگی تفریحی سپید
    مراکز فروش بلیط:
    ۱.زیر پل کریمخان-جنب خیبان میرزای شیرازی-نشر چشمه.
    ۲.خیبان شریعتی-پایین تر از سینما فرهنگ-فروشگاه دارینوش.
    برای تهایه بلیط می توتنید با شماره تلفن ۰۹۱۲۳۴۸۷۴۳۸ تماس حاصل نمایید.

  7. بعد از دو روز که دیدم پیام قبلیم تو قسمت پیامها نیست فکر کردم با سلیقه خودتون حذفش کردین البته به خودم اجازه ندادم کسی رو متهم کنم.
    بعد متوجه شدم که برای دیدن پیامهای جدید باید صفحه پیامها رو refresh کنم …
    از توجه تون ممنونم
    قلمت همیشه گی باشه و نوشته هات موندگار
    از اینکه دیدم آینه خودش رو هدیه داده به یه دونه پاگرد جدا خوشحال شدم.

  8. بعد از دو روز که دیدم پیام قبلیم تو قسمت پیامها نیست فکر کردم با سلیقه خودتون حذفش کردین البته به خودم اجازه ندادم کسی رو متهم کنم.
    بعد متوجه شدم که برای دیدن پیامهای جدید باید صفحه پیامها رو refresh کنم …
    از توجه تون ممنونم
    قلمت همیشه گی باشه و نوشته هات موندگار
    از اینکه دیدم آینه خودش رو هدیه داده به یه دونه پاگرد جدا خوشحال شدم.

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.