دیدگاه ها . «پریشانی»

1. یاد” آیت” افتادم سارای مهربان!

2. triste…

3. امروز
   سارای پاگرد
   چقدر پریشان است
   من به فردا امیدوارم

4. خوابها هم مسمومند…
   باور کنید

5. سارا جان سلام
   مدتی است ازت بی خبرم، تلفن می زنم جواب نمی دهی، موبایلت هم خاموش است، یک کمی نگران شدم، با من یک تماسی بگیر!
   دوستدارت
   ناهید

6. یک نفر می خواندنم بی اختیار
   مرگ یک گل نیست پایان بهار
   با دل پر زخم باید راند ورفت
   تا به ساحل های دور انتظار
   چاووش خورشید را خواهیم خواند
   در عزای شمع خود نومید وار

7. فضای این شعرت منو
   یاد شعر ” .. وسط میدان ونک در آغوش کشیدمش .. جلوی گشت ارشاد… ”
   انداخت..!!! با کمی تفاوت …
   کاش گشت ارشاد پناهی برای پریشانی ها می شد نه دامن زدن به پریشانی ها… نه؟ بگذریم خیلی این حرف تکراری شده ..
   مرسی مثل همیشه لذت بردم. :)
   سارای خوبم

8. سلام
   اهل داستان نوشتن هم هستید؟اگر پاسختان مثبت است داستانتان را برای شرکت در مسابقه داستان نویسی رادیو تهران بفرستید.جایزه هم دارد.اطلاعات بیشتر را در وبلاگ نوشتیم.خوشحال می شویم پذیرای آثار شما باشیم.

9. :)

10. سلام وبلاگ جالبی داری. منتظر حضور گرمت هستم. من شمارو لینک کردم.

11. سلام با یک مطلب در مورد فراکسیون ایرانیان خارج از کشور اپ هستم منتظر حضور گرمت هستم.

12. سلام با یک مطلب در مورد فراکسیون ایرانیان خارج از کشور اپ هستم منتظر حضور گرمت هستم.

13. شاید…

14. سلام سارا
    خوبی؟
    یه چیزی
    نمی خوام سرسری و سطحی حرف بزنم
    ولی جدی جدی دارم از عمق تنهایی و انزوای راوی شعرهات می ترسم
    بدون رو در واسی می گم
    همه ی کلمات و کنش ها مسطح اتفاق می افتند
    همه چیز انگار عادی ولی فاجعه است
    خلاصه می ترسم

15. وای سارا…
    تنها خواسته ی دلم
    این روزها.

16. سلام
    یکم ) همه چیز در شعرت (( رو )) ست … تصویرها / تعبیرها و رخ داد ها
    دوم ) کمی عادت ها را بشکن
    سوم ) از آمدن به این جا خوش حالم

17. سلام
    یکم ) همه چیز در شعرت (( رو )) ست … تصویرها / تعبیرها و رخ داد ها
    دوم ) کمی عادت ها را بشکن
    سوم ) از آمدن به این جا خوش حالم

18. همه در انتظار یک خواب راحتیم
    ولی فرا نمی رسد
    با این که روز به روز تاریک تر می شود
    شبهایمان

19. سارا
    سارا
    .
    .
    نمی دونم چرا هی دلم می خواد راه به راه بیاد اینجا …
    .
    .
    در این فقر کلمه به دادمان برس … آپ کن ..آپ کن .. .
    :)

20. میدونی چند سال میرم http://ayene.com
    نمیدونی
    نمیدونی لعنتی
    چی بگم بهت!

21. کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

22. سلام! از شعر تهران تا همین آخری را خواندم و از بین اینها همان تهران را دوست ندارم. با زبان ساده ای که در شعر داری جور نیست و به نثر می ساید. راستی هنوز گاهی ۲۴ بار به یادت می افتم! لبخند!

23. سلام
    نشد که تحمل کنم…خراب کردم…خودم و جایگاهم را نزدش…کاش اینجوری نمی‌شد
    هر که از یار تحمل نکند یار مگویش
    وانکه در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.